با سلام
در جهت تطبیق و سبک شدن انجمن تمام مطالب قبلی به قسمت بایگانی منتقل شده
و ازاین به بعد به طور کامل وتمام مطالب شما در موضوعات مشخص خود باقی می ماند.
توجه داشته باشید مطالب خود را با توجه به موضوع و تالار خود قرار دهید.

کد آهنگ

شکلک برای ارسال ها"کلیک کنید"




ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 29 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

واژه انگلیسی Syrup

( محلول غلیظ دارویی ، شربت ، شهد)
خیلی شبیه واژه شربته حالا به نوعی هم ریشه ان یعنی ریشه
syrup
برمی گرده به واژه عربی شراب.
یعنی انگلیسی ها ظاهرا از واژه ایتالیایی / لاتین
siropus
گرفتن اینو و اونا هم از واژه عربی شراب
میشه مقایسه کردش با واژه انگلیسی
sherbet
که معنی اش در اونجا یه چیزیه شبیه بستنی میوه ای و مشخصه که با توجه به کاربرد فارسی این واژه به اونجا رفته ، و نه کاربرد عربی اش
این واژه هم ظاهرا از ایران به ترکیه و از اونجا به اتحادیه اروپا رفته
دیو و diva و divine
آیا بین واژه فارسی دیو (موجود ترسناک و گنده) و واژه فرانسوی
diva
(شازده خانوم ،زنی که غر می زنه و همه رو پایین تر از خودش می دونه) و انگلیسی
divine
(به معنای الهی - خدایی) ارتباطی هست ؟
واژه
diva
(به معنی
goddess
یا الهه ) از واژه قدیمی تر
Divus
اومده ... که این
divus
( که واقعا هم شبیه همون " دیو " خودمونه ) ، معناش میشه
divine one
( موجود غیبی و الهی )
بنابراین واژه های دوم و سوم هم ریشه ان ... حالا می رسیم به ریشه ایندو که برمی گرده به یونانی و از اونجا به زبانهای هند و اروپایی قدیم به شکل
dewos
به معنای خدا و از جمله فارسی "دیو" (اهریمن – خدای شیطانی) پس مسلما هم ریشه ان ریشه نهایی اش ظاهرا برمی گرده به
dyeu
به معنای درخشش – روز – روشنایی .. (زئوس(خداي خدايان يونان) از همین ریشه اس)
در ضمن
deva
سانسکریت هم از همین ریشه است.

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:17
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 30 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

fabrication
(که یکی از معنی هاش میشه : تقلب - جعل) و واژه فریبکاری.متاسفانه رابطه ای ندارن در واقع معنای منفی
fabrication
برای اولین بار در قرن 18 مشاهده شده و قبول از اون صرفا به معنای اصلی اش (= ساختن ) استفاده میشده
واژه ی الهی و اللهدر تمدن های سامی که در هزاره ی سوم پیش از میلاد در منطقه ای حدفاصل بین النهرین و مدیترانه وجود داشتن(ناحیه ی
که اصطلاحا
Levant
نام
گرفته) Polytheism یا چند خدایی رایج بوده.در اون تمدن ها نام خدای خدایان که پدر خدایان دیگر و پدر نوع بشر محسوب می شده
El
بوده
.بعدها بعد از رایج شدن Monotheism یا یکتا پرستی نام El به خدای یگانه نسبت داده شد که هم اکنون یکی از اسامی رایج خداوند در یهودیت El
و
Elohim
هستن
این واژه به صورت اله و الهه به واسطه ی سامی بودن در زبان عربی وجود داره و بعدها بعد از یکتاپرست شدن اعراب به الله تغییر پیدا کرد.معنای عام کلمه ی El توانایی و نیرو . قدرت هست.
Paladin
بسیار شبیه پولادین یا پولاد زره خودمون هست .
ولی هرچی به ریشه نزدیک تر میشه از تشابهش به پولادین کم میشه!!!

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:17
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 31 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

کوشک ، Kiosk ، کیوسک
واژه ی
Kiosk
که به معنای دکه ، خانه تابستانی می باشد، مشتق از کوشک در زبان فارسی می باشد که وارد انگلیسی شده و دوباره به صورت کیوسک به خودمان بازگشته! و ما واژه ی انگلیسی آنرا در زبان فارسی بکار می بریم!
اختاپوس يا همون هشت پااز واژه ى يونانى
Oktopous
گرفته شده که خود به معناى هشت پا مى باشد:
okto = 8
pous = Foot
khakiاین کلمه ، همون خاکی خودمونه ( رنگ خاکی ) که ظاهرا از طریق ایران به شبه قاره هند رفته و از اونجا ، در دوره استعمار بریتانیا ، توسط افسرهای انگلیسی استفاده شده
یعنی انگلیسیا اومدن و فکر کردن که بهترین رنگ برای لباس سربازها ، رنگیه که به رنگ " خاک " باشه بعد اسمش رو گذاشتن خاکی
این قضیه مال اواسط قرن 19 بوده بعدش هم که امریکا توی جنگش با اسپانیا ، این رنگ رو برای لباس سربازاش انتخاب کرد
پی نوشت : بصورت اسم عمومی لباس معمولی هم استفاده میشه ، یعنی
khakis
( مثل
jeans
،
pants
و ... ) پس مثلا می تونیم بگیم : " امروز تیپ خاکی زدم

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:17
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 32 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

Bad

(به نظر واضح میاد ، ولی این کلمه تا قبل از قرن 13 دیده نشده . اولین بار توی قرن های 14 و 15 استفاده شده و تا قرن 18 ، هم مرسوم نشده . ( مثلا بجاش از
evil
استفاده می شده )
ظاهرا از دو واژه قدیمی تر
bæddel
و
bædling
اومده که معنی اشون میشه : نامرد
فقط می مونه یه نکته : اونم اینه که بالاخره بین اون
bad
و این " بد " ارتباطی هست یا نه ؟
جوابش اینه که : به نظر میاد که واژهایی مثل "بد" ، "پدر" و "مادر" و اینا ، قبل از اینکه خیلی از اقوام هند و اروپایی راههای جداگانه در پیش بگیرن و توی اروپا و آسیاپخش بشن ، اختراع شدن
و در نتیجه نیازی نبوده که یک قوم خاص از دیگری تقلید کنه ... بلکه همه شون این میراث تاریخی رو با خودشون جابجا کردن و مرور زمان باعث شده که یکی بگه "پدر" و یکی بگه
father
یکی بگه " نه " و یکی بگه "
No
"
تعدادشون كم نيست اين كلمات در زبان‌هاي هند و اروپايي مثلا "گاو" هم هست (كاو)
يا ضماير مثل من و تو ("تو" البته ديگه تو انگليسي منسوخ شده ولي تو بعضي زبوناي ديگه هست هنوز)
تو فرانسه و ايتاليايي هم "كي؟" داريم كه البته مطمئن نيستم از همين دسته باشه
kebab
واژه کباب:این لغت یا از عربی یا فارسی وارد زبان انگلیسی شده .در قرن 14 در فرهنگ لغت العربی واژه کباب به عنوان مترادف برای لغت
tabahajah
(که گویا ان موقع به معنی کباب در زبان فارسی بوده) قرار داده شده بوده.در اون دوران واژه
tabahajah
به عنوان کباب به کار میرفته درنتیجه عربها هم از این لغت بیشتر استفاده میکردن تا لغت کباب که مال خودشون بوده.تنها چیزی که این وسط کم داریم ترکا هستن .اونها واژه شیش کباب داشتن که باعث میشه این لغت کباب بین عربها و فارسها هم عمومیت پیدا کنه و اینجوری اول تو زبون خودمون اومده بعدش اینگلیسی.
مغ ، Magiمغ در دوران ساسانیان، یکی از سلسله مراتب روحانیت زرتشتی بود.
از آنجا که اروپاییان کار مغان را بگونه ای جادو ، معجزه و سحرآمیز می ‌دانستند، ریشه ی Magi را از نام آنان گرفته و سپس واژه ی Magic
( جادو ) و مشتقات آن مانند
Magician
( جادوگر ) را ساختند.
خود واژه ی
Magi
به معنای مغ می باشد.
همچنین واژه ی یونانی
Magus
از مجوس که تازیان به ایرانیان زرتشتی می گفتند برداشت شده است و آن نیز به معنای مغمی باشد.

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:18
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 33 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

شغال ، Jackal
واژه Jackal ریشه سانسکریت دارد و از واژه ی فارسی شغال وارد زبان انگلیسی شده است.
گرگ
واژه ی گرگ ریشه در زبانهای اوستایی و پهلوی دارد:
در زبان اوستایی این واژه بگونه وهرکَ ( Wehrka ) بوده است.
و سرانجام از واژه پهلوی Gurg به فارسی امروزی رسیده است
اسپواژه ی اسب ، ریشه در زبان پارسی میانه و اوستایی دارد که بصورت اَسپَ ( Aspa ) خوانده و نوشته می شده است.
نفت ، Naphtha
ریشه واژه نفت از واژه اوستایی نافتا است.
وزیر - Vizier
البته در فرهنگ ریشه شناسی اشاره به زیان اوستایی نیز شده است
قیقاچ Parthian Shot
سواران سبك اسلحه ‌ی پارتی از چند سو به دشمن یورش می‌ بردند و به جنگ و گریز می ‌پرداختند، دشمن را به دنبال خود می‌ كشاندند و او را خسته و فرسوده می ‌كردند و ناگهان همچنان كه درحال دور شدن از دشمن بودند، با چابكی روی زین بر می ‌گشتند و تیر می‌انداختند، این شلیک ناگهانی كه دشمن انتظار آن را نداشت به قیقاچ معروف می باشد و كمتر به خطا می ‌رفت.

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:19
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 34 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

ok
در امریکا در انبار کالایی،کارگر بی سوادی کار می کرد.او موظف بود تعداد کالای مورد نظر هر گونی را شمارش کرده و در صورت صحیح بودن مقدار آن، روی گونی بنویسد All Correct ،چون این کارگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود ، با استفاده از صدای اول کلمه ها علامتی روی گونی ها می گذاشت.
به این صورت که به جای All ، از O و به جای کلمه Correct ، از حرف K استفاده می کرد و به جای کلمه All Correct; روی گونی ها می نوشت O.K استفاده از کلمه O.K به تدریج در دنیا همه گیر شد و امروزه مردم سراسر دنیا از آن به عنوان یک کلمه کلیدی در محاورات استفاده می کنند.

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:19
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 35 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

لایه و LAYER
اين کلمه چون از دو جز
Lay
+
er
درست شده، يه صورت مستقل و به صورت همين
layer
فاقد ريشه است يعنى‌ در حقيقت
lay
به عنوان يک فعل مستقل از سوم شخص
lie
در انگليسى قديمى به وجود آمده است.
البته شايد يه جاى ديگه ربطی بين اين دو تا - لايه و لير - پيدا کرده باشند
البته شايدم شباهتشون اتفاقى باشه، مثل اينکه ما تو فارسى وقتى ميخواهيم به چيزى اشاره کنيم ميگيم نگاه،‌ چينى‌ها هم ميگن
你看
(Ni kan
) که تو محاوره نيکا شنيده ميشه (يه جورايى انگار دارن ميگن نيگاه!!) ولى در حقيقت نى يعنى تو و کا يعنى ‌ببين ولى خب از نظر شنيدارى خلى شبيه نگاه ما هست!!
یونجه Alfalfa
خود این واژه از واژه‌ی اسپست ( به معنای خوراک اسب ) گرفته شده است که شكل باستانی این واژه، اسپستا یا اسپرتا بوده كه در زبان سریانی پسپستا شده است. فسفسه نیز عربی شده ی همین واژه ‌ی سریانی(يوناني قديم)است.
ایرانیان باستان از زمانهای بسیار دور این گیاه را می‌ شناختند و این گیاه سرشار از پروتئین را به اسب‌های خود می‌دادند، این گیاه در زمان هخامنشیان به یونان برده شد و از آنجا به برخی از سرزمینهای ساحل دریا‌ی مدیترانه راه یافت. اما گسترش این گیاه در سراسر جهان به زمان حكومت مسلمانان بر بخش‌هایی از اروپا و آفریقا باز می‌گردد.
عرب‌ها این گیاه را الفسفسه (
Alfesfeseh
)
نامیدند و نام انگلیسی این گیاه
Alfalfa
نیز از همین واژه‌ی عربی گرفته شده است.
امروزه ایرانیان به جای واژه‌ی ایرانی اسپست، واژه‌ی تركی یونجه را به كار می‌برند، حال آنكه این گیاه مانند خود اسب از ایرا‌ن ‌زمین به سرزمین‌های دیگر راه یافته است، بهترین اسب و اسپست در سرزمین ماد پرورش می‌ یافت. از این رو، اسپست را در زبان
لاتین گیاه سرزمین ماد می ‌نامیدند.
در سال ‌نامه ‌ی رسمی چین از سفر چانگ چین به ایران یاد شده است و می‌ گوید كه او بذر
انگور و اسپست را از ایران به چین برده است. در اهمیت این گیاه همین بس كه در زمان انوشیروان مالیات یک جریب اسپست هفت برابر یک جریب گندم بوده است.
پیراشکی قابل حدس بود که از زبان روسی اومده باشه
پیراشکی ( piroshki - Pierogi - Pirozhki ) : شیرینی های کوچیک که با گوشت ، پنیر یا سبزیجات پر میشن و بعد پخته می شن
ظاهرا این تیپ شیرینی پزی و آشپزی رو اولین بار ایرلندی ها اختراع کردن (هرچند خیلی کشورها ، اینو منتسب به خودشون میدونن)، یعنی کشیش ها می خواستن غذای تو-راهی داشته باشن ، بنابراین این هنر بوجود اومد بعدش هم تو تمام انگلیس پخش شد و بعدا توسط دریانوردهای انگلیسی ، به سواحل روسیه اورده شد و اسمش شد پیراشکی
تیگره ، Tigris ، دجله
Tigris نام رود دجله در زبان انگلیسی می باشد و جالب آنکه، رود دجله در زمان هخامنشیان تیگره به معنای تیزرو بوده است که در زبان عربی دجله شده. The Swift River
واژه ی تیگره نیز ریشه در پارسی باستان دارد و به معنای تیز و تندرو می باشد.
سپس در زمان ساسانیان به این رود ارونـد گفته ‌شد که واژه ی ارونـد نیز به معنای تند و تیز ، چالاک ، دلیر و پهلوان می باشد
فردوسی بزرگ می فرماید:
اگر پـهـلـــــوانی نـدانی زبـان .................... به تـازی تو ارونـد را دجله خوان
دگر منزل آن شـــــاه آزادمرد .................... لب دجله و شهر بغداد کرد
چو آمد به نزدیک ارونـدرود .................... فرستاد زی رودبانان درود

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:19
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 36 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

سوری( نام دختر تام کروز و کیتی هلمز)
( معادل انگلیسی اش : suri ) درباره اینکه معنی این اسم چیه و از کجا اومده ، چند تا داستان وجود داره :
- یه واژه فارسی به شکل سوری داریم به معنی گل سرخ ( چهارشنبه سوری ، از همین جا اومده دیگه ... سرخی من از تو و باقی قضایا)
- یه واژه عبری داریم که تام کروز ادعا می کنه به معنی شاهزاده اس ... ( توضیح می دم ... )
- اخیرا کشف شده که یه واژه ژاپنی هم به این شکل داریم به معنی جیب بر تو هندی هم یعنی چاقو تو اندونزیایی هم یعنی مرگ !!
خود تام کروز گفته که من منظورم معنی فارسی و عبری این کلمه بوده خیلی خب : معنی فارسی رو که مشکلی نداریم باهاش... اما نکته اینه که اصلا همچین واژه ای در زبان عبری وجود نداره
یه تلویزیون یهودی زبان گفته : " ظاهرا یه واژه عبری جدید از تام کروز یاد گرفتیم یه استاد زبانشناسی هم گفته : " نزدیکترین معنی suri در زبان عبری ، یه اصطلاح هستش به معنی " برو گمشو "خلاصه اینکه معلوم نیست اینا با کی مشورت کردن وقتی اسم رو گذاشتن
بنابراین همون بهتر که اسم بچه فقط از زبان خودمون ریشه گرفته باشه
better و بهتر
best و بهشت (بهست ، بهترین)
Better
: توی وبستر نوشته که ریشه اش برمی گرده به واژه سانسکریت bhadra ، به معنی خوب و خوش و مبارک .
توی هریتیج نوشته که از batizo در آلمانی قدیم اومده که خودش یه صفت تفضیلیه ( مثلا bet+er ) و صفت عالیاش ( که میشه best ) هم بصورت batistaz هستش
نکته آخر هم اینه که واژه "بهتر" در فارسی ، یک واژه ترکیبیه ؛ یعنی به +تر ... بنابراین به نظر میاد که اگر فرضیه وبستر رو قبول کنیم ، ربطی بهم ندارن و اگر فرضیه هریتج رو قبول کنیم متقاعدکننده تره
درباره paradise و پردیس
Paradise در انگلیسی ،
از
paradeisos
در یونانی
اومده که اونم از واژه ای اوستایی ، به شکل pairidaeza ( همون پردیس خودمون ! ) اومده ، به معنی پارک و محوطه ساختش هم در اوستایی اینطوریه : pairi (در اطراف) + diz ( محصور کردن ) طبیعتا از اونور هم رسیده به عرب ها هم و اونا هم این واژه رو به شکل معرب فردوس درآوردن
ظاهرا اولین کاربردهای این واژه ، توی قرن 12 و 13 گزارش شده بخصوص در یکی از ترجمه های انجیل ( Luke xxiii.43 )

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:20
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 37 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

کاروان و کاروانسرا

هردو واژه برگرفته از زبان پهلوی می باشد.
مکان خريدي که از يکسري خيابان هاي موازي تشکيل شده که طرفينش مغازه های مختلف هست .
اين کلمه از زبان فارسي ، به غرب و کشورهاي اسلامي ( عرب ها ، شمال آفريقا و ترکيه ) رفت و از شرق هم رفت هندوستان .
ورودش به اروپا ظاهرا از طريق ترکیه و ایتالیا انجام شده ( مارکو پولو ! )
کاربرد اين کلمه در انگليسي ، شبيه کاربردش در هنديه يعني منظور از بازار مي تونه يا عالمه مغازه يا فقط يه مغازه باشه .. البته نه هر مغازه اي ، بلکه مغازه اي که چيزاي متنوع ( و کمي عجيب) توش فروخته بشه .
خود کلمه بازار از کجا اومده ؟ ظاهرا از کلمه پهلوي "واهاچار" اومده ( به معني "محل قيمت ها "!!) اومده و تبديلش بصورت واهارچار --> باچار --> بازار بوده .
Incubusو کابوس
100% هم ریشه هستند حتی مولوی هم از این لغت استفاده کرده جدا از معنی اصلی کابوس ، یعنی خواب ترسناک این واژه ، نام یه اهریمنی هم هست که میاد و روی افراد می خوابه و به سینه اشون فشار میاره ریشه لغت هم از واژه لاتین incubareاومده که به معنی خوابیدن و دراز کشیدنه .
شال و shawl
فارسی هستش 100% وبستر میگه از واژه فارسی shAl اومده ولی این ورود بطور مستقیم انجام نشده ، بلکه از طریق شبه قاره هند در قرن 17 وارد اروپا شده ( استعمار انگلیس و اینا دیگه ) و از انگلیس به جاهای دیگه رفته جالب اینه که توی زبان های دیگه هم بکار رفته و همه شون هم ریشه فارسی دارن:
فرانسه .
châle
اسپانیولی .
chal
ایتالیایی .
scialle
آلمانی .
Shawl
روسی . shal

آتش

این واژه ریشه در زبانهای پهلوی و اوستایی دارد:
در زبان پهلوی، آتش را آتَخش می‌گفتند.
در زبان اوستایی نیز این واژه آتَر یا آتَرش بوده‌ است.
همچنین آذر از آدور یا آتور در زبان پهلوی به پارسی امروزی رسیده‌ است.
آتیش که گویش عامیانه ی آتش است نیز در زبان پهلوی، آدیشت یا آتیشت و پیشتر در فارسی دری، آذیش بوده‌ است.
شکر ، قندی = Sugar ، Candy
واژه های Candy & Sugar نیز از شکر و قند در زبان پارسی برگرفته شده اند که هر دو واژه نیز ریشه ی سانسکریت دارند.
غرشمارشايد واژه «غرشمار» يا «غريشمار» را شنيده باشيد. اينها در واقع واژگان محاوره اي و تغيير يافته «غريب شمار» هستند كه به مردم دوره گرد سيستاني (كه معمولا وسايلي را براي فروش عرضه مي کنند) اطلاق مي شود. براي همين در شهرهايي كه اين مردم پا مي گذاشتند به آنها غريب شمار (يا غيرخودي) مي گفتند.
عوام واژه «غرشمار بازي» را در محاورات براي شماتت از رفتار شلوغ و نامناسب به کار مي بردند و مي برند.

حوله درسته یا هوله ؟

از کجا اومدن این واژه ها و فرقشون چیه؟
"حوله"
ظاهرا یه واژه فارسی-ترکی هستش ... و اصلا تشکیل شده بوده از " خاو "(=خواب) + " لی"(پسوند ترکی به معنی " داشتن ") = خوابدار - پرز دار (اشاره به پرزهای روی حوله).
تغییراتش هم اینطوری بوده که چون در ترکی استانبولی "،خ" ندارن ، شده : حاولی --> حولی --> و نهایتا در بازگشت به فارسی حوله یا هوله
داستان
"هوله"
چیه ؟ظاهرا یه واژه عربیه از ریشه "حول" (در عربی : نیرو و توان - در فارسی : پیرامون و گرداگرد) ، پس "هوله" به این شکل یعنی " ابزار در بر گرفتن " یا " چیزی که انسان به دور خود می پیچد"
در فرهنگ استاد معین ، معنای اول بیشتر تایید شده و ضمنا ارتباط احتمالی بین "حوله" و towel (واژه انگلیسی به معنای حوله) رو هم مطرح کرده
دل بند Turban
واژه ی دلبند
Dulband
در زبان پارسی به معنای
"دستار Dastār ، کلاه، تاج و دیهیم" می باشد که در زبان عربی به "عمامه Umamah" دگرگون شده است.
واژه ی Turban در زبان انگلیسی برگرفته از ریشه ی Dulband بوده و به معنای دستار می باشد.
محمد شاه جهان، یک
ی از امپراتورهای گورکانی بود که فرمان ساختن آرامگاه تاج محل برای همسر ایرانی اش، ممتاز محل را صادر کرد و نام این بنای زیبا که اکنون جزو عجایب هفتگانه جهان نیز شده است، ایرانی می‌باشد.
در راستای واژه ی
دل بند Turban
(به معنای دستار) ، در دیکشنری Oxford به نکته ی جالبی پیرامون واژه ی Tulipکه به معنای گل لاله است اشاره شده بود.
واژه ی Tulipٰ (گل لاله) و Turban (دستار) هم ریشه هستند و بخاطر شباهت ظاهری دستار با گل لاله که احتمالا به سبب نحوه پیچش گلبرگهای آن می باشد و حالتی خمره ای شکل ایجاد می کند این واژه ایجاد شده است.
Tulip: Turban: fromits shape . خود بذر گل لاله و همچنین واژه ی Tulip نیز خاستگاه و ریشه ی ایرانی دارند.
كنكاشكلمه اي مغولي - تركي و به معناي مشورت مي‌باشد.
كه به اشتباه يا به خاطر شبهات به معناي كاوش يا كندوكاو يا تكاپو به كار مي رود.
ساتراپ ، ساتراپی Satrapy ، Satrap
ساتراپی اصطلاحی بوده که در زمان هخامنشیان برای اشاره به استان از آن استفاده می ‌شده است.
ساتراپ
شکل یونانی ‌شده ی
واژه پارسی باستان
خشثر پاون
می باشد.
خشثر پاون در زبان پارسی نو به شکل شهرب و شهربان در آمده که در زبان پارسی به معنای والی و استاندار بکار می‌رفته است. این واژه در پارسی باستان، عنوانی برابر با فرماندار کل یا استاندار در دوره ی هخامنشیان بوده است.این عنوان در زبان پهلوی به شکل شترپان ‌در آمده است.

stress و اضطراب
درسته که اضطراب ، عربی محسوب میشه ، ولی باز هم ارتباط تخیلی جالبی دارن ضمنا دقت کنید که ما توی فارسی ، اضطراب رو یه جورایی به شکل اسطراب (س بجای ز) تلفظ می کنیم (اگه قبول ندارید ، همین الان برید و از یه نفر بخواید این واژه رو تکرار کنه ) ببینید : استرس --> استراب فقط اون ب کار رو خراب کرده !!
Intoxicate
به معنای
مست و سرخوش
می باشد.
shadow یاshade
به نظر مياد در مورد ارتباط بین shadow یاshade و شراع (که یه واژه عربیه) ارتباط خاصی بینشون نيست ولی یه نتیجه خیلی جالب تر :
shade و shadow هم ریشه ان و برمی گردن به sceadu (انگلیسی قدیم) و از اونجا به آلمانی قدیم (skadus) و از اینجا قضیه جالب میشه : دقت کنید از اینجا برمی گرده به واژه
یونانی
skotos به معنای تاریکی واژه skotos ما رو یاد واژه سکوت ميندازه ! که از نظر معنایی هم یه با هم جور در میان سکوت یعنی "نبود صدا" ، و تاریکی (= shadow) هم یعنی "نبود نور" بنابراین هر دو دارن به یه مفهوم (کمبود و فقدان) اشاره میکنن .

جبر Algebra

محمد ابن موسی خوارزمی دانشمند نامدار ایرانی، كتاب مشهوری به نام جبر و مقابله نوشت، مترجمی كه در قرون وسطی این اثر را برگرداند، همین نام عربی را برای آن برگزید و نخستین واژه‌ی عنوان كتاب، یعنی الجبر، برای همیشه در ریاضیات به عنوانAlgebra ماندگار شد.
واژه‌ی جبر به معنای الزام و اكراه و نیز به معنای جبران و شكسته‌بندی می باشد، ترجمه‌ی این كتاب را می‌توان آغاز جبر در اروپا دانست.
الگوریتم Algorithmدومین اثری كه نام خوارزمی را جاودان ساخت، كتاب آموزشی فن محاسبه بود كه روش به كارگیری عددهای هندی را آموزش می‌دهد، نوشتن عددها، جمع و تفریق، نصف كردن و دو برابر كردن، ضرب و تقسیم و محاسبه‌های كسری.
این كتاب نیز به اسپانیا راه یافت و در آغاز قرن دوازدهم میلادی به لاتین برگردانده شد و به گونه Dixit Algorithmi ، یعنی چنین گفت الگوریتمی ترجمه شد.
تغییر الخوارزمی به الگوریتمی نیز از دشواری تلفظ " خ " برای غربی‌ها ناشی شده است.
صفر
Zero
واژه‌ی دیگری كه از خوارزمی به یادگار مانده است واژه‌ی صفر به معنای خالی است. كتاب خوارزمی باعث آشنایی اروپایی‌ها با عددهای هندی از جمله صفر گردید كه به عددهای عربی مشهور شدند!
پیش از آن، اروپایی‌ها از عددهای رومی برای محاسبه بهره می‌گرفتند كه محاسبه‌ی دقیق با آن بسیار دشوار بود. برای مثال، اگر عدد 998 را با عددهای رومی بنویسیم، این گونه می‌شود:
DCCCCLXXXXVIII
خوارزمی در كتاب خود نوشته است:
" صفر را بگذار تا این كه جای آحاد خالی نماند و صفر جای آن را پر كند، چون اگر جای آحاد خالی بماند، رتبه تقلیل می‌یابد و رتبه‌ی دوم كه عشرات باشد، جای آحاد محسوب
می‌شود."

ابرو و eyebrow
واژه eyebrowترکیبی هستش یعنی eye+brow.
brow دوتا ریشه براش وجود داره :
1. برمی گرده به واژه ژرمنی brahw ، به معنی چشمک زدن ( blink )
2. برمیگرده به واژه brus که یه واژه " هند و اروپایی نخستین " هستش.یعنی واژگانی که
بین
اکثر زبانهای هند و اروپایی مشترکن . مثلا در سانسکریت داریم : bhrus
در یونانی :
ophrys
و سمت روس ها :
brow
معنی اش هم مشخص
نیست چون مال 5500 سال پیشه .
با توجه به اینکه واژه ابرو در زبان پهلوی ، بصورت " برو " بوده ... مشخصه که هم ریشه هستن
Riskاز آنجایی که واژه ی Risk به معنای خطر کردن می باشد، گمان می رود واژه ی روزیک، بدست همان اسیران و دریانوردان به اروپا راه‌ یافته و به Risk ریسک دگرگون شده است

مردخوار ، Manticore
این واژه که نام یک موجود افسانه ای در زبان انگلیسی و به معنای دیو آدمخوار می باشد، ریشه ی عمیق در افسانه های پارسی کهن دارد و به زمان اردشیر دوم هخامنشی باز می گردد که واژه ی پارسی کهن آن Martiyakhvar بوده است که بعدها در نوشته های کتزیاس
به یونان باستان منتقل شد و سپس جزو افسانه های یونانی در آمد. واژه ی یونانی آن نیز مانتیچوراس نام دارد.
ونک
ظاهرا ترکیبی بوده از ون + ک ون همون درخت " ون " هستش که بهش زبان گنجشک هم میگن ( یحتمل توی اون منطقه زیاد بوده یا هست ) و "ک" هم پسوند صفت ساز هستش .کل معنی اش ، با این حساب میشه : " جایی که درخت زبان گنجشک در آن زیاد است " احتمالا باید بریم " ده ونک " ( همون منطقه روستایی مانند نزدیک پل مدیریت ) ، ببینیم واقعا همینطوره یا نه !
پی نوشت : شاید ساختار واژه های دیگه مثل نارمک ، قلهک ، پونک هم همینطوری باشه
Dataدر کتاب هخامنشیان نوشته ی آملی کورت، برگردان مرتضی ثاقب فر، به نکته ی جالبی پیرامون واژه ی Data برخوردم که در پانویس صفحه ی 80 کتاب بدان اشاره شده بود.در سنگ نبشته ای که در بخش چپ نقش سلطنتی آرامگاه داریوش یکم در نقش رستم حجاری شده اینگونه آمده است:" خدای بزرگ (است) اهورامزدا که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی مردم را آفرید .آنچه از طرف من به آنها گفته شد آن را کردند. قانون من (آن است) که ایشان را نگاه داشت."در سنگ نبشته که به زبان پارسی باستان می باشد، واژه ای که به عنوان قانون ترجمه شده، داتا می باشد. ( داد = Data )
" وَشنا اَئورامَزداهَ ایما دِهیاوا تِیَ نا مَنا داتا اَپَرِیایَ ... "
در فرهنگ ریشه شناسی نیز به
ریشه ی پارسی Data
اشاره شده است.

مازندران (چند ديدگاه) :

ماز (دژ) + اندر آن (در آن) ----> مازندران (دژ در آن)
عده اى از مورخان و نويسندگان ريشه واژه مازندران را از كلمه «ماز» به معنى «دژ» مي‌دانند . در تاريخ آمده كه مردم به فرمان «مازيار بن قارن» سردار معروف طبرستان براى جلوگيرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس اين منطقه به احداث دژ پرادختند و مازندران را به صورت (ماز + اندر آن) به معني «دژ در آن» مي‌شناختند.
موز (نام کوه) + اندرون ---> موزاندرون (درون کوه موز)
به گزارش «ابن اسفنديار» مازندران در اصل «موزاندرون» يعني «ولايت درون كوه موز» بوده است .
ماز (بزرگ) + اندر (خدا) ----> مازندران (سرزمين خدايان)
حجازي كناري مي‌نويسد : بعيد نيست كه مازندران ، محل سكونت آريايي هاي مهاجر ، نام خود را از خداي خود «ايندر» گرفته باشد. در اين صورت مازندران از دو جزء‌«ماز» و «ايندر»‌گرفته باشد در اين صورت مازندران از دو جزء‌ «ماز» و «ايندر» تشكيل مي‌شود . «ماز» به صورت هاي مز ،‌مها، مهي، مزي ، به معني بزرگ و «ايندز» نيز به صورت (اندر =
indra
) ،‌نام خداي آنان بود . مجموع دو جزء «خداي بزرگ» و در تلفظ مازندران يا مازندران «سرزمين خدايان» يا «سرزمين خدا» را افاده مي‌كند
دماونددما (دم / نفس) + وند (دارنده) ---> دماوند (دارنده ى نَقَس)
در مورد ريشه شناسی واژه و معنی نام دماوند نيز به « دما » که در زبان فارسی به معنی نفس ٬ باد و جريان هوا است و همچنين پسوند فارسی « وند » به معنی صاحب و دارنده استناد و گفته می شود دماوند کوهی ست که باد در آن جريان دارد و يا کوهی ٬ به دليل تصاعد گازهای فراوان از دهانه و دامنه هايش ٬ صاحب دم و نفس است.

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:21
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 38 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

اصل و نسب برخی واژه‌های عامیانه
آب زیپو: رقیق ، از واژة آلمانی
''suppe''
«سوپ»، ظاهراً یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها که سوپ یا «زوپه» را در قیاس با آش ایرانی بسیار رقیق و بی‌مزه می‌یافتند.
اخم و تخم: تخم هم‌ریشه با «تهم» در تهمتن. از همین جا سهم و سهمگین.
ارسی: (کفش یا پنجره‌های کشوئی با شیشه‌های رنگین) یعنی روسی. الف اضافی در«ارومیه» یعنی رومیه و «اروج» به زبان آذربایجانی یعنی روزه، دیده می‌شود و برای واژه‌هائی که با «ر» آغاز می‌شوند در زبان آذری نمونه‌وار است، مثلاً ایرحیم به جای رحیم.... الخ.
الکی : یعنی بی‌اساس، از ریشة کهن پهلوی «هلکیه» یعنی دیوانگی و «هلک گویشن» یعنی سخن ناروا . واژة آلمانی
Ulkisch
یعنی خنده‌آور با همین واژة فارسی هم‌ریشه است.
به جا آوردن: (شناختن) اصطلاح عامیانه است ولی در سمک عیار آمده است : «اگرچه او را ندیده بود، به جای آورد که سمک است»(جلد دوم، ص151)
بسه! در لهجة تهران به کسرب، یعنی ببین! بپا) از پهلوی سهستن یعنی دیدن هم‌ریشه با واژة آلمانی
"Sehen"
و مصدر انگلیسی
"To See"
.«یارو را بسه! »
بلبشو :برخی آنها را مخلص « بهل و بشو!» (بگذار و برو) می‌دانند ولی شادروان بهار آن را از مادة بشولیدن و بربشولیدن می‌شمرد. محل تردید است زیرا افعال ‌دال‌ بر استمرار عمل، نظیر آن در زبان ما زیاد است.(مانند برو بیا ، بزن بکوب ، بخور و ببر و غیره)
چلوار: از ریشة «چهل یارد» یادآور توپ‌های چهل یاردی پارچه‌های انگلیسی.
حقه: ظرف مدور حقه بازان، به معنی مجازی یعنی فریب.
زکی! به احتمال از ریشة «زهی» و «زه!» و «زهاره!» که در پهلوی و فارسی دری از نداهای تحسین و شگفت است
زوار: (زوارش در رفت) در نزد چارواداران ، زوار و زواربندِ اسب. در نزد فردوسی به معنای پرستار:
«بهارش توئی غمگسارش تو باش
در این تنگ زندان زوارش تو باش»
شِر و وِر: مانند واژة فرانسه
Charivari
، ولی معلوم نیست از آنجا آمده باشد!
شلم شوربا: در اصل شلغم شوربا.
شنگول: شنگ و شنگول در مسلماً با
"Schon"
آلمانی هم‌ریشه است
فکسنی: (بی‌ربط، مزخرف) از واژة
"Fkussni"
روسی یعنی بامزه که به تعریض به کار رفته است.(مانند:آب زیپو)
لنگ: به معنای پا (در مازندرانی«لینگ») همریشه با
"Leg"
انگلیسی. در لگد فارسی و
Liagat
روسی(لگد زدن) این واژه دیده می‌شود.
نخاله: چیز اسقاط و آدمِ وقیح. احتمالاً از واژة روسی
Nakhal
یعنی آدم بی‌ادب و گستاخ و از یادگاریهای قزاقخانه‌های دوران تصدی روس ها.
هشل هف: شکل تصحیف شده مسخره‌آمیز عبارت انگلیسی
"Shall have"
(یعنی من خواهم داشت) .
واسه: گویا از ریشة «واس» پهلوی و اوستائی به معنای خواستن است(به عقیدة دکتر فره‌وشی) و نه تحریق «واسطه» عربی.
صادق ملارجب اصفهانی

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:22
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 39 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

آیا زبان عربی زبان پارسی را تواناتر کرد؟

هر گونه

پیوند میان تیره ها و ملل از حسن همجواری گرفته تا جنگهای خونین ، ناگزیر از داد و
ستد عناصر فرهنگی خواهد بود که زبان مهمترین عنصر در این میانه است. اگر این
درآمیختگیها به بالندگی و باروری زبان یاری رساند و امکانات تازه ای را فراهم
نمایند بی آنکه به ساختار پایه ای زبان و فرهنگ ، آسیب برسانند ، بدیهی ست که
ارزنده و سودمند هستند. چرا که زبان سره بمعنای زبانی که هیچ اثری از واژگان زبان
دیگر نپذیرفته باشد ، زبانی فرو بسته و محدود خواهد بود و شاید تنها در قبایل دور
افتاده و جنگل نشین آمازون و آفریقا بتوان چنین زبانهایی یافت. پس زبان سره بدان
معنا که بعضی ها در نظر دارند ، هیچ مایه ی افتخاری نخواهد بود و زبان را عقیم و
نازا نیز باقی خواهد نهاد
.

برخی زبانها چنان توانایی و قابلیتی در خود دارند
که زبانهای دیگر را در خود حل میکنند تا آنجا که چیزی از آنها برجا نمی گذارند. اما
شوربختانه زبان فارسی با اینکه چنین توانایی و قابلیتی داشته ، ولی درآمیختگی با
زبان عربی ، آن را سست و ناتوان ساخته است! فارسی و عربی چه از نظر دو زبان همسایه
و چه از دیدگاه دو زبان در قلمرو یک فرهنگ دینی ، ناگزیر از پیوند و داد و ستد
فرهنگی و زبانی بوده. این دو زبان ، واژگان بسیاری از یکدیگر گرفته اند. اما در این
داد و ستد ، فاجعه ای برای زبان فارسی رقم خورده است که از آن سخن خواهیم
گفت
.

حقیقت این است که در آمیختگی زبان عربی با زبان فارسی موجب غنای زبان
عربی گشته است اما زبان فارسی از این درآمیختگی ، به شدت آسیب دیده و ناهماهنگ و
سترون شده است
.

چرایی و دلیل این امر آن است که زبان عربی ، هر چه را که از
زبان فارسی گرفته ، به درون دستگاه زبانی خود برده و بر طبق دستگاه صرفی خود ، مورد
استفاده قرار داده است. اما بدبختانه زبان فارسی ، واژه های عربی را با همه ی
ویژگیهای صرفی و زبانی عربی ، به دورن خود آورده است! ژرفای این فاجعه ، قابل توصیف
نیست
!

ویژگیهای دستگاه صرفی عربی چنان بر زبان فارسی تحمیل شدند که حتی
واژگان فارسی را پیرو اصول زبانی خود کردند! برای نمونه می توان دو واژه ی "فرمان
"
و "میدان" را نام برد که هنگام جمع بستن آنها می نویسیم: "فرامین" و "میادین
"!!!
همچنین در فارسی "های تانیث" را در مطابقه ی صفت و موصوف بکار می بریم و بر سر واژه
های فارسی تنوین می گذاریم
!

این نکته را نیز بگوییم که زبان فارسی در عرصه ی
فرهنگ و تمدن جهانی ، تنها از زبان عربی تاثیر نگرفته بلکه از زبانهای ترکی و هندی
و
سریانی
و
یونانی
و آرامی و حتی در عصر جدید از زبانهای فرانسه و انگلیسی و روسی ،
واژه های بسیاری را پذیرفته است. اما اگر کمی دقت کنیم ، آشکار میشود که بیشینه این
واژه ها از مقوله ی نام هستند و برای نامیدن چیزهایی بوده اند که با درون شد(داخل
شدن) در کشور ما ، نام خود را نیز آورده اند و بنابراین برای آنها واژه های
جایگزینی موجود نبوده است.
برای نمونه چند واژه را که از
یونانی
به فارسی وارد شده
اند ، می گوییم:
الماس ، زمرد ، مروارید ، سپر ، دیهیم ، پیاله ، فنجان ، لگن ،کلید ، لنگر ، صندل ، پسته

این واژه ها نیز از
سریانی
وارد زبان ما شده
اند:
کاسه ، شیپور ، تابوت ، توت ، شاقول ، جهود

این هم چند واژه که از زبان

هندی
وام گرفته ایم:
شکر ، نارگیل ، کرباس ، شغال ، کوتوال ، لاک

چند واژه نیز

که از
ترکی
پذیرفته ایم ، نمونه میآوریم:
اتاق ، آذوقه ، اردو ، الاغ

اما
در میان حجم گسترده از این درآمیختگی های زبانی ، کمتر موردی یافت میشود که ما فعل
و قید و صفت و حرف را از زبانی بیگانه گرفته باشیم. معمولاً ما این واژه ها را در
جمله ها به کلبد فارسی و با کلبد فعل و قید و صفت فارسی بکار می بریم. برای نمونه
همین واژه ی "شکر" را که گفتیم از زبان هندی گرفته ایم ، در نظر بگیرید و ببینید که
ما در زبان فارسی چقدر اسم و صفت و فعل مرکب با آن ساخته ایم ، چون: شکر ریز ،
شکربار ، شکرشکن ، شکر خوردن ، شکرین ، شکرساز ، شکر سازی ، شکرخیز و نیشکر. اما
مصدر شکرسازی را از هندی نگرفته ایم
.

یا برای نمونه واژه ی
الماس
که برگرفته
از زبان
یونانی
ست ، آنگاه که در زبان فارسی بصورت "الماس تراشی" در می آید ، نشان
از توانایی و قابلیت زبان فارسی دارد که واژه ی الماس را در خود حل کرده و از آن
خویش ساخته است.
همچنین می توان "کوچیدن" و "چاپیدن" را نمونه آورد که هر دو از
ریشه ی ترکی ، وارد زبان ما شده اند اما مصدر آنها فارسی ست
.

اما همانگونه که پیشتر گفتیم در مورد زبان عربی ، وضع چنین نیست. واژه های عربی با تمام ویژگیهای صرفی خود ، عیناً وارد زبان فارسی شده اند! برای نمونه نگاه کنید به این واژه ها ی عربی که در ریخت های گوناگون خود و بدون هیچ دخل و تصرفی ، زبان فارسی را عرصه ی تاخت و تاز خود قرار داده اند: صدق ، صادق ، مصدق ، صداقت ، تصدیق ، صدیق ، صدیقه. و نمونه ای دیگر: خاص ، اخص ، مخصوص ، تخصیص ، خصوص ، خصایص ، تخصص ، اختصاص.

کورش محسنی

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:23
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 40 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

گذری بر تاریخچه خط در ايران زمين

كتيبه هاي هخامنشي به خط ميخي است . ايرانيان اين خط را از قوم كلده و آشور گرفتند و در آن تغييراتي دادند و آن را به صورت الفبايي در آوردند .
بیش از 4000 سال خط مکتوب در ایران زمین

تاريخ خط و زبان ايران به دو دوره متمايز پيش از اسلام و بعد از اسلام تقسيم مي شود.ملاك اين تقسيم ، تنها تسلط اعراب و انقراض سلسله ساساني نيست زيرا اتفاقات و حوادث سياسي تنها عامل تمايز خط و زبان نمي تواند باشد بلكه علت اين تقسيم ، آن است اين دو دوره از هر جهت با هم تفاوت دارند و با آنكه ايرانيان بسياري از سنن و خصوصيات كهن ملي خود را بعد از تسلط اعراب تازي حفظ كردند ولي به علت تغيير مذهب و تحول اوضاع سياسي و اجتماعي ادبيات خط و تا حدودي زبان بعد از اسلام با پيش از آن تفاوت كلي را حاصل نمود .
در اين مقاله به زبان و خط بعد از اسلام پرداخته نخواهد شد و هدف اصلي شناساندن زبان ، خط و ادبيات از شاهنشاهی هخامنشی تا پایان شاهنشاهی ساسانی است . با توجه به تارخچه خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است مبدا آن به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد . برای نمونه میتوان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله زیگورات نام برد ولی از آنجا که مدارک در این باره کامل نیست از نوشتن خط قبل از هخامنشیان خودداری نمودیم .
دوره هخامنشي

تاريخ ايران از زمان مادها روشن و مدون است خلاصه اينكه شخصي به نام دياكو مؤسس سلسله ماد بود او هگمتان يا اكباتان (همدان)را پايتخت خود قرار داد يكي از فرمانروايان بزرگ ماد بنام هُوَخشَتَرَ حكومت آشور را منقرض ساخت و دولت متد را اقتدار و اهميت بخشيد . جانشين او كه آستياگ نام داشت مغلوب كوروش كبير گرديد و سلسله ماد منقرض شد .
از زبان مادي سند و آثار كتبي باقي نمانده است ولي شكي نيست كه زبان مادي با پارسي باستان خويشاوندي نزديك داشته است ‍‌؛ به طوري كه پارسيها و مادي ها زبان يكديگر را به خوبي مي فهميدند .
كوروش موسس سلسله هخامنشيان ، مركز حكومت خويش را در پاسارگاد قرار داد و كشور ليدي و بابل را مسخر نمود و مهمترين دولت و سلطنت دنياي قديم را تشكيل داد .
داريوش بزرگ بزرگترين شاهنشاه هخامنشي ، نخست ياغيان كشور را سركوب كرد و در داخل كشور ايران را از سر حد چين تا ريگزارهاي سوزان افريقا بسط داد و دولت هخامنشي را از مقتدرترين دولت هاي روي زمين كرد .
فرهنگ و تمدن درخشان ايران از روزگار هخامنشي آغاز مي شود كه سند هاي موجود و آثار باقيمانده ، قدرت و عظمت هخامنشيان و نياكان ما را مسلم مي دارد .
پارسي باستان

زبان ايرانيان در زمان هخامنشيان پارسي باستان يا فرس قديم ناميده مي شود كه ريشه زبان فارسي كنوني است .
كتيبه هاي شاهان هخامنشي و لوح هاي زرين و سيمين كه از آن روزگار باقيمانده به اين زبان نوشته شده است . مجموع واژه هاي اصلي كتبيبه ها از چهارصد كلمه تجاوز نمي كند و مطالب آن عبارت است از نام و شرح خاندان شاهان –تفصيل فتوحات – ستايش يزدان – نكوهش دروغ و ناپاكي – سفارش به راستي و نيكو كاري.
اين كتيبه ها غالبا به چند زبان است و غير از پارسي باستان ، به زبان هاي آسوري ،ايلامي ، آرامي كه بين ملل دست نشانده هخامنشيان معمول بوده ، نگاشته شده است .
مجموع كتيبه هاي هخامنشي بالغ بر چهل كتيبه است و مهمترين آنها در تخت جمشيد ، همدان ، شوش ،نقش رستم ، بيستون ،الوند ، وان است كه كتيبه بيستون از همه مفصل تر و مشتمل بر 420 سطر و هيجده هزار و نهصد كلمه مي باشد كه داريوش در اين كتيبه چگونگي فرونشاندن شورش هاي داخلي و غلبه و تسلط به كشورهاي خارجي و حدود متصرفات خود را شرح مي دهد و در پايان مجد و بزرگواري كشور ايران را آرزو مي كند .
خط ميخي

كتيبه هاي هخامنشي به خط ميخي است . ايرانيان اين خط را از قوم كلده و آشور گرفتند و در آن تغييراتي دادند و آن را به صورت الفبايي در آوردند .

تين خط از چپ به راست نوشته مي شد و داراي 36 حرف بود و در كنده كاري و نوشتن روي سنگ و اجسام سخت به كار مي رفت .

اولين خط ميخي كه به دست آمده از زمان آريار منه و آخرين آن از روزگار پادشاهي اردشير سوم است و به سبب دشواري نگارش ، خط ميخي از دوران اشكانيان رو به زوال نهاد و به تدريج منسوخ گرديد .
در خط ميخي و كتيبه هاي پنج كلمه به صورت پندار نگاري باقي مانده است پندار نگاري : بعد از مرحله تصوير نگاري در تاريخچه خط را گويند كه تصوير كم كم ساده شد و به صورت علامت و نشانه در آمد و براي اسامي معني نيز علائمي ايجاد گرديد.علائم رياضي كه به صورت خط بين المللي در آمده از نمونه هاي پندارنگاري است .

اورامزدا - اهورامزدا

خشايثيه - شاهنشاه

دهيو - كشور

بغا - خدا

بومي - بوم – سرزمين

گذشته از سنگ نبشته ها ، سكه هاي هخامنشي و خطوط روي بعضي ظروف و سنگ ترازو ها و نگين هاي باقي مانده از آن عهد ، همه به خط ميخي و زبان پارسي باستان مي باشد .

براي شناختن زبان پارسي باستان چند جمله از بند اول كتيبه نقش رستم با زبان پارسي باستان نوشته مي شود .
بغ وزر كه اورامزداهي ايمم بوميم اداهي اومام آسمانم اداهي مرتيم اداهي شياتيم ادامرتيهي .

ترجمه : خداي بزرگ است اهورا مزدا كه اين زمين را آفريد كه آن آسمان را آفريد كه شادي را براي مردم آفريد .
زبان اوستايي

ديمي ترين اثر از آثار آريايي اوستاست . زبان اوستايي با سانسكريت ،زبان ادبي و كهن هنديان شباهت تام دارد و معلوم مي شود كه ايرانيان و هنديان در روزگاري با هم زندگاني كرده و زبان مشتركي داشته اند كه ريشه زبان اوستايي و سانسكريت بوده است .
زردشت پيامبر ايران باستان كه قرن ها پيش از مسيح زندگي مي كرده است از شمال يا شمال غرب ايران برخاسته است و متوجه مشرق ايران شده است و پيروانش گشتاسب و گرشاسب در مشرق ايران بوده اند پس زبان اوستايي در قسمت هاي شرقي هم مفهوم بوده است .
اوستا داراي دو لهجه است قسمتي از خود زردشت كه خيلي قديمي است و بقيه جديدتر مي باشند. گاتها يا سرودهاي مذهبي از خود زردشت مقدس است .
اوستا در قديم 21 كتاب را شامل مي شده كه مردم ايران از حفظ داشتند . در استيلاي اسكندر ، مقداري از آن از دست رفت . بلاش اول اشكاني اهتمام به جمع آوري اوستا نمود و دستور داد اوستاي پراكنده را كه موبدان در حافظه داشتند جمع آوري كنند. ولي اقدام اساسي براي تدوين اوستا در زمان ارشير بابكان انجام گرفت و عده اي از موبدان كه رياست آنها با تنسر ، هيربد هيربدان بود مامور جمع آوري اوستا شدند . بعد از اردشير ، پسرش شاپور اول خرده اوستا را كه پراكنده بود جمع آوري كرد . به روزگار شاپور دوم ساساني درباره مراسم ديني بين زردشتيان اختلاف افتاد و به دستور شاپور ، آذر بد مهر اسپندان موبد موبدان به كتاب اوستا مراجعه و مطالب آن را مرتب نمود .
خط اوستايي
خط اوستايي بااحتمال زياد در زمان ساسانيان تنظيم شده است در ضمن تدوين اوستا و كتابت آن متوجه شدند كه خط پهلوي براي نوشتن تلفظ صحيح اوستا ، رسا نيست . بنابراين موبدان ، الفبايي از روي الفباي پهلوي بوجود آوردند كه بتوان تمام لغات و كلمات مقدس و قرائت صحيح اوستا را بوسيله آن نوشت . اين خط دين دبيره نام دارد كه امروزه به خط اوستايي يا دبيري دين نيز خوانده مي شود .
اين خط كه از راست به چپ نوشته مي شود كاملترين خطوط موجود عالم است . زيرا در الفباي اوستايي اولا اعراب جزء حروف است ثانيا براي تمام صداها ، حروف و علامت خاص وجود دارد .
الفباي اوستايي 44 حرف دارد و حرو متصل به يكديگر نيستند و جدا نوشته مي شوند . چون اعراب داخل حروف است خواندن و نوشتن بسيار ساده است . و به جرات مي توان گفت خط اوستايي يكي از كاملترين خطوطي است كه تا كنون مورد استفاده واقع شده است .
دوره اشكانيان
پس از مرگ اسكندر گجسته ( ملعون ) ، كشور هاي متصرفي ، بين جانشينان او تقسيم شد و سلكوس به فرمانرواييئ ايران منصوب گرديد. مدت هشتاد سال سلوكي ها بر كشور ايران تسلط داشتند تا آنكه مردم خراسان با قيامي مردانه ،سلوكي ها را مغلوب ساختند و دولت پارت يا اشكانيان بوجود آوردند .
توضيح آنكه پارت parthava پرثوه – به سبب گذشت زمان در كلمه پرتو تحول ايجاد شده و حروف ( ر ) به ( ل) و ( ث ) به ( ه) تبديل گرديده و در نتيجه پرتو پلهو شده و بر اثر قلب ل و ه بصورت پهلو در آمده است .
پارت سرزمين خراسان و گرگان امروزي كنوني است كه در كتيبه بيستون جزو كشور هاي كه داريوش بر آن ها حكمراني داشته ، نامش آمده است . واژه پهلو همان طور كه توضيح داده شد از همان لغت پرتو يا پرثوه است كه در نتيجه تطور لغوي به آن صورت درآمده است و لفظ پهلوان به معني شجاع از همين واژه پهلوي است چه پرتوها ( پهلوي ها ) قريب 500 سال در مقابل حمله روميان مقاومت كردند .
زبان پهلوي اشكاني
پس از استقرار اشكانيان ، زبان پهلوي يا زبان مردم خراسان زبان رسمي و درباري ايران شد و تا تسلط اعراب تازي زبان مردم شمال و مشرق ايران بود .
از زبان پهلوي اشكاني كه به زبان پهلوي شمالي نيز معروف است جز چند كلمه بروي سكه ها ، آثار مهمي باقي نمانده است و در ضمن زبان ارمني و لهجه هاي آذربايجان و خراسان ، پاره اي از واژه هاي پهلوي اشكاني ديده مي شود .
گاهي از كلمه پهلوي ، زبان فارسي روان اراده مي شود به طوريكه در دوره هاي منفور اسلامي ، پهلوي زبان مي گفتند مقصود زبان پارسي بوده و آن را در برابر زبان عربي استعمال مي كردند . اين زبان كه اصل آن از پارسي باستان است به مرور زمان تغيير پيدا كرد و پس از تحول بسيار به صورت پارسي و زبان دري در آمد .
ماني در سال 251 ميلادي به سن 45 سالگي ادعاي پيامبري كرد و جهت تبليغ شاپور اول ساساني به دين خود ، كتاب شاپورگان را به زبان پهلوي اشكاني نگاشت . قسمتي از آثاري كه اخيرا از مانويان در تورفان ايالتي از تركستان چين پيدا شده بنا به عقيده عده اي از محققين به خط و زبان پهلوي اشكاني مي باشد .
رساله اي هم به زبان پهلوي اشكاني در دست است به نام درخت آسوريك كه جمعي از محققين عقيده دارند كه اصل آن به زبان پهلوي اشكاني بوده و بعد به پهلوي ساساني در آمده است و اين كتاب در اصل منظوم بوده و اشعار 12 هجايي داشته ولي اكنون اوزان ابيات به هم خورده و به نثر تبديل شده است .
موضوع درخت آسوريك عبارتست از مناظره درخت خرما و بز
به عنوان نمونه چند سطر كتاب با ترجمه نقل مي شود
درختي رست است تر او شتر و اسوريك ،
بنش خشك است ، سرش هست تر ،
ورگش كنيا ماند ، برش ماند انگور،
شيرين بار آورد
مرتومان ويناي آن ام درختي بلند
ترجمه : درختي رسته است آن طرف شهرستان آسوريك ، بنش خشك است و سر او تر است ، برگش به ني ماند و بارش به انگور. شيرين بار آورد . مردمان بيني من آن درخت بلندم .
اخيرا سندي به زبان پهلوي اشكاني در اورمان كردستان كشف شده و آن عبارت از دو قباله زمين است كه در 120 سال پيش از ميلاد مسيح آن را به خط پهلوي اشكاني روي پوست آهو نوشته اند .
خط پهلوي اشكاني
خط پهلوي اشكاني كه با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته مي شد از خط آرامي اقتباس شده بود ، خط آرامي را كلدانيان كه تابع ايران بودند در اين كشور رواج دادند .
در زمان هخامنشيان اين خط مخصوص تحرير بود و خط ميخي براي كتيبه و كنده كاري به كار مي رفت ، در دوره اشكانيان خط پهلوي براي كتيبه و كنده كاري هر دو معمول شد. خط پهلوي داراي 25 حرف است و عيب بزرگ و اشكال اينست كه يك حرف گاهي چند صداي مختلف مي دهد .
دوره ساسانيان
اردشير بابكان ، اردوان آخرين پادشاه اشكاني را شكست داد و آن سلسله را منقرض كرد و سلسله ساساني را تاسيس نمود و پايتخت را از شمال به جنوب آورد . مذهب مقدس زردشتي را كه از روزگار تسلط اسكندر به تدريج از رونق افتاده بود آيين رسمي ايرانيان كرد و آتشكده هاي خاموش را روشن ساخت و با احياي امور مذهبي و تنظيم كارهاي كشوري همت گماشت . جانشينان اردشير ، در آباداني كشور و بسط علم و فرهنگ و ترويج آداب و رسوم ملي ، كوشش بسيار نمودند .
زبان پهلوي ساساني
زبان پهلوي ساساني كه به پهلوي جنوبي معروف است با پهلوي اشكاني تفاوت مختصري دارد .
با ملاحظه بعضي كلمات كه هنوز در زبان پارسي به كار مي رود. مي توان به اختلاف ميان دو لهجه اشكاني و ساساني پي برد . مثلا (( گرسنه ، گسنه )) كه به زبان پهلوي اشكاني است در زبان پهلوي ساساني گشنه )) است. همچنين ((فرستك)) در پهلوي اشكاني، (( فرشتك )) در پهلوي ساساني و فرشته در زبان پارسي كنوني است .
اصل زبان پهلوي جنوبي نيز از پارسي باستان است و به جهت آنكه پاره اي از اصطلاحات ديني و لغات اوستايي در آن راه يافته و از حيث قواعد دستوري با پهلوي اشكاني فرق مختصري دارد ، از اينرو آن را لهجه اي از لهجه هاي پهلوي مي شمارند .
از زبان پهلوي ساساني آثار متعددي باقي مانده است كه قسمت عمده آن كتب ديني ، اخلاقي ، ادبي ، داستان است .
در روزگار ساسانيان اوستا جمع آوري شد و ترجمه و تفسيرهايي بر آن نوشته شد و ترجمه و تفسير هايي بر آن به پهلوي نوشته اند و آن را زند گفته اند و شرحي كه بعد براي زند نوشته شد به پازند معروف است .
خط پهلوي ساساني از روي خط پهلوي اشكاني تنظيم شه كه در كتيبه ها ، حروف آن مانند پهلوي اشكاني از هم جدا نوشته مي شد و در نامه ها و تحرير، با هم تركيب مي يافت . تعداد الفباي پهلوي را از 18 تا 25 حرف نوشته اند و علت اين امر آن است كه در خط پهلوي يك حرف چند صداي مختلف مي دهد .
دبيران دوره ساساني بعضي از لغات را به آرامي مي نوشتند و هنگام خواندن پهلوي مي خواندند و آن را هُزوارٍٍِِ‌ش مي ناميدند ، مثلا « ملكان ملكا » مي نوشتند ، « شاهنشاه » مي خواندند و « يوم » مي نوشتند و « روز » مي خواندند .
با آنكه زبان پهلوي از حيث قواعد دستوري و ريشه كلمات با زبان پارسي كنوني اختلاف جزيي دارد، به سبب اينكه الفباي پهلوي حروف صدادار ندارد و يك حرف ، صداي مختلف مي دهد و تفنن نوسيدگان كه هزوارش را معمول كرده ، خواندن كتب پهلوي خالي از اشكال نيست .
خط پهلوي در دوره ساسانيان معمول بوده و تا حدود يك قرن بعد از اسلام در ايران زمين رواج داشته است و تا زمان حجاج بن يوسف ثقفي دفاترديواني به خط پهلوي نوشته ميشد و بعد از آن كه خط عربي جانشين آن گرديد تا مدتي بين جمعي از ايرانيان خصوصا موبدان اين خط براي نامه نگاري و نوشته هاي ديني به كار مي رفت
كتيبه هايي از دوره ساسانيان كشف شده كه مهمترين آن ها عبارتست از :
1- كتيبه نقش رستم نزديك تخت جمشيد از اردشير بابكان به سه زبان پهلوي اشكاني و ساساني و يوناني
2- كتيبه حاجي آباد در سه فرسخي تخت جمشيد ار شاپور اول ساساني كه به پهلوي ساساني و اشكاني نوشته شده
3- كتيبه پايكوبي بين قصر شيرين و سليمانيه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده است كتيبه بسيار مفصلي است از نرسي به خط پهلوي اشكاني و ساساني نوشته شده .در اين كتيبه نرسي بيان مي كند كه چگونه بهرام سوم را از تخت پايين آورده و خود به سلطنت رسيده ات . اين كتيبه راجع به حدود ايران درآن زمان اطلاعات جالبي مي دهد .
كتيبه هايي در طاق بستان و نقش رجب و تخت جمشيد و همچنين لوح ها و سكه ها و مهر هايي از دوره ساساني باقي ست كه جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي شود و البته يكي از آثار پر ارزش به خط پهلوي ساساني كارنامه اردشير بابكان است كه در قسمتي از آن مي گويد .
پس از مرگ اسكندر گجستک رومي ايران شهر 240 كدخدايي بود. سپاهان و پارس و نواحي نزديك آن در دست اردوان سردار بود. بابك مرزبان وشهردار پارس و گمارده اردوان بود .

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:24
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 41 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات

الفباي يوناني و جهانگير شدن الفباي فينيقي

آثار قابل ذكر يونان از سده هفتم به بعد است ؛ گروهي از
دانشمندان زمان پيدايش خط فينيقي را در
يونان
آغاز سده نهم پيش از ميلاد دانسته اند
ناگزير پس از رسيدن خط به آنجا چند سالي لازم بوده تا حروف آن از براي نوشتن زبان
يوناني
مناسب گردد . قديمترين هيئت علامات الفباي
يوناني
بسيار نزديك است به علامات
الفباي فينيقي در كتيبه ميشع
Mesha پادشاه موآب Moab كه از سال 850 ق.م مسيح است . يونها كه ساكنين كرانه آسياي صغير باشند پيش از همنژادان خود در آن سوي درياي اژه با خط فينيقي آشنا شدند بنابراين اگر بگوييم
يوناني
نژادها در سده نهم ق.م هنر
نوشتن از فينيقيها آموختند چندان دور از ازمان واقعي نشده ايم هر چند كه آثار كتبي اين سرزمين از سده هشتم باشد . از سده هشتم رفته رفته خط در
يونان
رواج گرفت و در
موارد مختلف بكار رفت چون خط به دستياري بازرگانان فينيقي به يونان درآمد ، در آغاز آنچنانكه گفتيم يادداشتهاي دادوستد را با آن نوشته و پس از ن در فهرست نامهاي گماشتگان دولتي و نسب نامها و اسناد رسمي و پيمانها بكار بردند
.

از براي ادبيات بسيار ديرتر به خط نيازمند شدند ، زيرا ادبيات از دهان به دهان مي گرديد ، سخنوران گفتارهاي خود را به ياد سپرده از براي ديگران مي سرودند . سده هفتم هنگام رواج همگاني اين خط است آنچنانچه در همه جا ديده مي شود . خواه در روي سنگهاي گورستان و پيكرها و ظرفها و خواه در روي اوراق .

يونانيها از همان هنگاي كه الفباي فينيقي را برگزيديند به نقص آن برخوردند ، همان نقصي را كه ياد كرديم و مشرقيان به بركنار كردن آن كامياب نشدند ، يونانيان بركنار كرده حروف با آوا ايجاد كردند .پس الفباي كنوني را مديون يونانيان هستيم .

در كهنترين آثار كتبي آنان اين ويلها ديده مي شود و بكار بردن علامات حروف با آوا اجباري است و در ارزش با علامات حروف بي آوا يكسان هستند. از براي ايجد ويلها برخي از حروف فينيقي را بكار بردند : اَ A - alpha -- اِ E - epsilon -- اِي I - iota -- اُ - o - omikron از الف و هه و يود و عين فينيقي ساخته شده اند ، از براي حرف صدادار اُو U بزرگ omega ناميه اند و اينچنين از 22 حرف فينيقي ، 24 حرف الفباي
يوناني
برخاست . ترتيب حروف الفباي
يوناني
همان ترتيب الفباي فينيقي است هر
يك از حروف
يوناني
به استثناي برخي از حروف صدادار به همان نام فينيقي خود ناميده
شده چون الفبا
alpha ؛ بتا betha ؛ گاما Gamma ؛ دلتا Deltha و جز اينها .

همچنين در آغاز

يونانيان
مانند فينيقيان اين الفبا را از راست به چپ
نوشتند و كهنترين نوشتهاي
يوناني
همه از راست به چپ نوشتند و كهنترين نوشتهاي
يوناني
همه از راست به چپ نگاشته شده و چندي هم سير خط مانند سير گاو آهني بوده در
هنگام شيار
bustrophedon يعني از راست به چپ در نخستين سطر و از چپ به راست در دومين سطر . در سده پنجم ق.م سير خط
يوناني
ثابت گشت و هميشه از چپ به راست نوشته
شد . حروف الفباي
يوناني
از حيث صوت در همه جاي آن سرزمين يكسان نبوده ، برخي از
آنها در جايي صوتي و در جاي ديگر صوت ديگري داشت . نظر به مقتضيات لهجه هاي گوناگون يوناني ، برخي از حروف فينيقي نزد
يوناني
زبانها تغييراتي يافت و با اصوات مخصوص
آنان سازشي پيدا كرد ، اما بيشتر آن حروف آنچنان كه بود با اصوات بومي خود بجاي ماند
.

الفباي فينيقي با تغييراتي كه در يونان يافت با بازرگانان و مهاجرين به ايتاليا درآمد . از زمان بسيار قديم ، در ميان سالهاي 800 و 600 ق.م به سرزمينهايي كه تعدها ، در سده دوم پيش از ميلاد مسيح ، ايتاليا ناميدند دست اندازي كردند . جزيره سيسيل sicile و كرانه جنوبي ايتاليا از ترانت tarente در مشرق تا كومس Cumes در مغرب ، بالاي ناپل Naples اقامتگاه يونان بود . مردمان بومي جنوب ايتاليا كه از تمدن بي بهره بودند از هر حيث زير نفوذ يونان درآمدند آنچنانكه زبان و آيين آنان در آنجا رواج يافت . رم كه بعدها مركز تمدن اروپا گرديد از پرتو

يونانيان
به آن پايه رسيد . از جمله آثار تمدني كه
يونانيان
به جنوب
ايتاليا بردند ، خط است . كومس ، شهري كه به لاسيوم
Latium مركز ايتاليا پيوسته اقامتگاه
يوناني
بود كه از شهر خلكيس
khalkis از جزيره اُبه EUbee كه در مشرق
يونان
است ، بدانجا آمده بودند . پس از آنكه لاسيوم در مركز ايتاليا برتري يافت و به بخشهاي ديگر ايتاليا فرمانروا گرديد ، الفبايي كه به دستياري
يونان
شهر كومس به
آنجا رسيده بود به جاهاي ديگر آن سرزمين رفت و رواج گرفت . هين الفباست كه به نام لاسيوم خوانده شد و لاتين گويند . الفباي لاتين با اقتدار امپراتوري رم سراسر اروپا را گرفت و تا كنون هم به اشكال مختلف وسيله نوشتن اروپاييان و مردمان آمريكاست
. چنانكه ديده مي شود الفباي فينيقي به شكل الفباي عربي نيمي از كره زمين و به شكل الفباي لاتين نيم ديگر آنرا فرا گرفته است . همچنين الفباي زبان سانسكريت كه آنرا ديوناگري ِDevanagari نامند با 47 حروف خود از حروف فينيقي بوجود آمده و هيئتهاي گوناگون ديوناگري امروزه در آن سرزمين پهناور وسيله به قلم آوردن زبانهاي آريايي و غير آريايي آنجاست .

امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:24
نقل قول این ارسال در پاسخ



ارسال ها
873
عضویت
12 /8 /1391
محل زندگی
بشرویه
سن
20
یاهو آی دی
پسند کرده
67
پسند شده
19
پاسخ : 42 تاريخچه پيدايش خط و الفبا و ريشه ي كلمات
امضای admin


سکوت و دیگر هیچ...

دوشنبه 26 اسفند 1392 - 14:26
نقل قول این ارسال در پاسخ
:: خرید آنلاین شارژ موبایل ::