چکيده
مطرح شدن نقش و جايگاه افکار عمومي در صحنه سياست و قدرت، بيترديد حاصل ورود طيفهاي مختلف مردمي به عرصه سياسي بوده است. در واقع سياسي شدن آراء و عقايد جمعي ساکنان کنشگر يک قلمرو حکومتي همواره به صورت عنصري تعيينکننده در رفتار و کردار حاکمان سياسي ظهور و بروز يافته است. حوزه سرزميني انقلاب اسلامي ايران به عنوان يکي از "مردميترين انقلابهاي تاريخ" پيوندي وثيق با اراده و خواست عمومي برقرار کرده است. مهمترين عنصر اداره کننده اين پيوند را ميتوان در رأس نظام سياسي و رهبري امام خميني (ره) مشاهده کرد. به باور اين پژوهش، امام خميني(ره) با ارائه تفسير و قرائتي جديد از مقوله افکار عمومي تلاش کردهاند، "مديريت افکار عمومي" را به جاي تغيير، کنترل، دستکاري يا سرکوب، ارائه داده و عملاً نهادينه نمايند. از آنجا که سيرة عملي- سياسي امام خميني(ره) بر مبناي اين تفکر شکل گرفته است، به سهولت ميتوان الگوي (مدل) رفتاري و مؤلفهها و شاخصههاي آن را استخراج و عرضه کرد. آنگونه که در اين مبحث به تفصيل ارائه شده است. نگاه ارزشي- انساني امام خميني(ره) به اراده عمومي افراد جامعه موجب تبديل آن به منبع توليد قدرت در ايران شده است. در واقع امام با نگاه سيستمي ارزشمدار و مبتني بر کرامت انساني به افکار عمومي نوعي "روح جمعي مسئوليتپذير" را به عرصه سياسي وارد نمودند.
واژگان کليدي: امام خميني (ره)، مديريت افکار عمومي، اراده عمومي، روح جمعي، افکار عمومي، قدرتسازي.
مقدمه
"افکار عمومي" از جمله مفاهيم علوم اجتماعي است که درک و فهم آن مبتني بر مشاهده و درک مصاديق و تجليّات عيني و بيروني آن است. به رغم تشتت نظري موجود در ارائه تعريف و تعبير قابل اجماع از آن، وجود درک و فهم به نسبت مشترک از آن را نميتوان رد کرد. گر چه عرصهها و سطوح کاربري افکار عمومي متعدد و متفاوت است اما حوزۀ سياست و قدرت همواره تعلق و پيوستگي بيشتري با اين مقوله احساس کرده است. شايد از طرح اين ايده ناپلئون که "حکومت را ميتوان با زور و سرنيزه به دست آورد اما براي حفظ آن ناچار بايد به افکار عمومي تکيه کرد" (عاصف، 1384، ص 248، ج ا)، زمان زيادي سپري شده است اما واقعيت چنان است که وي درک کرده است. در واقع چون ماهيت قدرت و سياست تغيير ماهوي چنداني نکرده است، درک گذشتگان از رابطه افکار عمومي و حکومتها تقريباً امروزه نيز گوياي واقعيات است.
مطالعه و بررسي اين بحث در درون واحد سياسي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) که در آن رهبر سياسياش "چنان سخن ميگويد که گويي هيچ بازيگر سياسي ملي و فراملي جز مردم وجود ندارد"، ضرورت، اهميت و جذابيتي مضاعف يافته است. حال که نظام انقلابي به تعبير فوکو به "روح جهان بيروح" تبديل شده است و رهبر سياسي- مذهبي توانمند آن نيز به درک روشني از اين جايگاه دست يافته بود، ماهيت مواجهه امام خميني با پشتوانه مردمي مبتني بر "اراده عمومي" آن چگونه بوده است؟
واقعيت سياسي مهمي که سؤال اصلي مزبور از آن استخراج ميشود اين است که تجربه سياسي نظامهاي مدعي مردممداري نوعي از "رياکاري سياسي" را به نمايش گذاشتهاند و در واقع براي "عموم" و "افکار و آراء عمومي" آنگاه که مغاير با اهداف و منافع سياسي حاکمان آن باشد، هيچ گونه اصالت و اهميت قائل نيستند و به راحتي در پي دستکاري ، تغيير و حتي سرکوب آن بر ميآيند.
اما امام خميني (ره) با اتکا به آموزههاي مکتبي- سياسي ارزشمند اسلامي توانست الگوي جديدي از اداره افکار عمومي ارائه نمايد.
بنابراين، در پاسخ به سؤال اصلي اين پژوهش ميتوان اين فرضيه را مطرح کرد که «امام خميني(ره) از طريق پيوند و تعامل متقابل با افکار و اراده عمومي و بهرهگيري از ارزشهاي فرهنگي- مذهبي و مديريت افکار عمومي، به قدرتسازي در حوزه سياسي پرداختند.»
چارچوب مفهومي: گذار از کنترل افکار عمومي به مديريت افکار عمومي
افکار عمومي جزو آن دسته از مفاهيم- پديدههايي است که علاوه بر صبغه دانشي- بينشي مطرح در مراکز دانشگاهي و فکري جنبه کاربردي و ملموس بسيار قوي در سطح عمومي اجتماع داشته است. توصيف اين مفهوم به عنوان يکي از "حياتيترين" و "پايدارترين" مفاهيم علوم اجتماعي، حاکي از پر معنا و کارآمد بودن آن در حوزه اجتماعي بشر امروز است. به رغم گسترش ابعاد و جوانب اين مفهوم و معطوف شدن علايق علمي و ايدهپردازي پيرامون آن، تفسير و تبيين اين مفهوم همچنان مجادلهآميز باقي مانده است.
حدود نيم قرن پيش در 1965، چايلدز بيش از 50 مورد تعريف براي افکار عمومي جمعآوري کرد که حاکي از پيچيدگي و ابهام اين مفهوم است (محکمي، 1384، ص17). شايد بتوان رگههايي از "عقايد جمعي" يا چيزي شبيه آن را در اعصار کهن يافت اما افکار عمومي به معناي مدرن آن ريشه در قرن هيجدهم و عصر روشنگري داشته اما پرورشيافته و رشديافته قرن بيستم است. چه افکار عمومي را پديدهاي محدود به جوامع جديد بدانيم که با گسترش سازمانهاي سياسي توسعه يافته و ابزار ارتباطي عمومي شکل گرفته است يا پديدهاي تاريخمند، گسترده و جهاني فرض کنيم که حتي در جوامع باستاني مجموعهاي از باورهاي اکثريت مردم نسبت به مسائل جامعه وجود داشته است، در ماهيت مسئله تفاوتي ايجاد نميشود. اما بايد اين تعبير داويسون که "هيچ تعريف عام و پذيرفته شدهاي وجود ندارد" را بپذيريم (داويسون، 1968).
بايد اذعان کرد که فقدان تعريف تعميم يافته به معناي فقدان درک مشترک از مفهوم افکار عمومي نيست زيرا که شايد يک واژه داراي معاني متعدد باشد اما اين به معناي فقدان ارتباط و پيوستگي ميان آنها و مانع فهم مشترک از آنها نيست. آلبرت ون ديسي ، از پيشگامان علم قرن 19، افکار عمومي را در قالب مجموعهاي از عقايد و واژهاي عمومي براي باورها و اعتقادات گروهي از افراد جامعه بشري تعريف ميکند (اسدي، 1371، ص11). چارلز هورتون کولي ، نيز افکار عمومي را در قالب "نوعي سازمان اجتماعي" تعريف ميکند که صرفاً "مجموعهاي از نظريات و عقايد جدا از هم نيست بلکه سازمان يا فرآيندي مجتمع از تأثيرات ارتباطي و دو جانبه است" (داويسون، 1989، ص387).
هابرماس از متفکران مکتب فلسفي- سياسي انتقادي با بهرهگيري از ايده سپهر عمومي به تشريح افکار عمومي ميپردازد. به باور وي سپهر عمومي فضايي است که افکار عمومي در آن شکل ميگيرد. بر اين اساس نوع ارتباطات جمعي و رسانههاي سياسي عناصر تشکيل دهنده افکار عمومي هستند (هابرماس، 1989، ص351).
ژوديت لازار طيف گستردهاي از تعابير و مفاهيم را براي افکار عمومي برميشمارد. وي افکار عمومي را "نيروي نامرئي و منبع مهم اقدامات سياسي، اقتصادي، اجتماعي"، "آشکارترين و گستردهترين پديده رواني جمعي"، "صداي ملت"، "نيروي ناشناخته"، "نيروي سياسي کمتر شناخته شده" و "قضاوت مورد قبول عامه که جنبه عاطفي آن بر جنبه ادراکي آن غلبه دارد" توصيف ميکند (لازار، 1383). بر اين اساس، افکار عمومي پديدهاي رواني- اجتماعي و خصلتي جمعي است که عبارتست از ارزيابي و نظر مشترک گروهي اجتماعي در مسئلهاي که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظهاي معين، بين عده زيادي از افراد مختلف جامعه نسبتاً عموميت مييابد و عامه آن را ميپذيرند.
در تحليلهاي احساسي از افکار عمومي، اين پديده عکسالعمل بخش عمدهاي از جامعه در برابر رخدادهايي شناخته ميشود که بيشتر ناشي از احساس است تا استدلال. در اين چارچوب افکار عمومي شکلي از رفتار جمعي است که مقطعي بوده، با طرح يک مسئله شکل ميگيرد و با حذف آن از بين ميرود. بنابراين، ميتوان آن را مقولهاي دانست که در يک شرايط رواني و فضاي اجتماعي خاصي منسجم ميگردد که با از بين رفتن آن شرايط، افکار عمومي منسجم نيز از بين خواهد رفت (com/Fa.WWW.Pajoohe ،اميد جهانشاهي ،افکار عمومي). به باور "چايلدز"، افکار به مثابه بيان نگرشي در گفتار است که بر اين اساس گفتار را ميتوان آيينه افکار دانست و افکار عمومي وقتي بيان ميشود، ميتواند داراي نيروي سياسي باشد (پرايس،1382، ص 95). در واژهشناسي افکار عمومي که اجزاء اين مفهوم را بازشناسي ميکند، مراد از "عموم" تعابير متعددي را شامل شده است. پرايس ، معتقد است منظور از "عموم" در افکار عمومي ميتواند، "عامه مردم"، عموم راي دهنده ، "عامه مردم با دقت و نکته سنج"، "عموم فعال و نخبگان" و عموم موضوعي [توجه بعضي از مردم به موضوعات خاص] باشد (همان، صص 85-75). در مجموع ميتوان دو تعبير کلي از "عموم" در افکار عمومي به دست داد؛ تعبير نخست با ماهيت کمّي خود بر مجموعهاي از نظرات و افکار متنوع افراد دلالت دارد و تعبير دوم که داراي ماهيت کيفي است بر يک جا بودن و مجموعه ديدگاههاي يکسان و مشابه تأکيد ميکند.
هر يک از تعاريف مزبور اعم از "حالات روحي-رواني" يا "وضعيتِ ذهني- رفتاري" را در تفهيم افکار عمومي ميتوان پذيرفت، اما به باور اين پژوهش بايد در رويکردي جديد به مقوله افکار عمومي، بر فرآيند محور بودن آن که زايش و پويشي خاص به آن بخشيده است تأکيد کرد. در واقع افکار و عقايد عموم ابداع نميشوند بلکه کشف و روزآمد ميشوند.
بر اين اساس سه خصيصه افکار عمومي، آشکار بودن، آگاهانه و هوشيارانه بودن و از وسعت کافي برخوردار بودن است و عوامل شکلگيري ساختار افکار عمومي نيز در سه مقوله کانالهاي ارتباطي، موضوعات و عموم مردم علاقهمند به موضوع تقسيمبندي ميشود (محکمي، 1384، ص19).
در اين ميان کانالهاي ارتباطي و ارتباط، موضوعات را به عموم مردم پيوند ميزند.
اهميت و ضرورت شناخت افکار عمومي بدين سبب است که پي بردن به عقايد جمعي موجب رفتارسنجي، پيشبيني کردارها، گفتارها و موضعگيري احتمالي آنها در آينده ميشود (عاصف، 1384، ص252، ج ا) پيوند خوردن اجتماعات انساني با حکمراني کانونهاي قدرت و سياست در يک کشور و پيوند وثيق رفتار مردم و حاکمان و تأثير آنها بر يکديگر، موجب شده است افکار عمومي به يکي از سياسيترين مقولات بشري تبديل شود. از آنجا که مردم همواره يکي از موضوعات محوري سياستورزي بودهاند، نوع نگرش، افکار و رفتار سياسي آنها براي رهبران و حاکمان تعيينکننده بوده است. نقش افکار عمومي در حوزه سياسي از آنجا نشئت ميگيرد که الگوهاي رفتاري خاصي توسط افکار خاص تحميل ميشوند و به صورت هنجارهاي رفتار سياسي درميآيند. چون افکار عمومي بر مبناي نگرشها شکل ميگيرد و نگرشهاي فرد پايه و زمينه و لايه زيرين افکار عمومي محسوب ميشوند ( رفيعي، 1382، ص 100)، افکار عمومي نفوذپذير و داراي قابليت کنترل و نفوذ است. در واقع اين ضمير باطني ملت قابل تهييج و تحرک است. تجربه تاريخي کنترل، مهار، هدايت و جهتدهي افکار عمومي در نظامهاي سياسي مختلف به ياري ابزار رسانهاي و اقتصادي در چنين فضايي رشد يافته است، چرا که هرگاه رهبران سياسي دريافتهاند که بايد افکار عمومي در جهتي خاص ترغيب شود، در بيشتر موارد در احساسات مردم اعمال نفوذ نموده و براي ايجاد طرز تفکر مورد نظر، احساسات عامه مردم را دستکاري و کنترل نمودهاند.
«صاحبان قدرت و نفوذ، کانالهاي ارتباطي را کنترل و تنظيم ميکنند، برخي موضوعات را تأکيد و موضوعات ديگري را ناديده ميگيرند و به بهترين نحو، عموم را بسيج ميکنند تا از خط مشي آنها طرفداري کنند» (محکمي، 1384، ص 23). بر اساس رويکردهاي حاکمان سياسي درکنترل افکار عمومي، شايد آنها نتوانند مردم را وادار کنند که چگونه بايد فکر کنند اما ميتوانند به آنها بگويند که به چه چيزي فکر کنند. هراس رهبران سياسي از قدرت جريانسازي و صعود و افول مشروعيت نظام سياسي توسط افکار عمومي موجب شده است روند کلي مواجهه با افکار عمومي در جهان مدرن کنوني که شکاف دولت- ملتها افزايش يافته است ، به صورت کنترل، دستکاري و کاناليزهکردن آن متبلور شود. به موازات اين جريانِ غالب، نمونههاي مديريت افکار عمومي توسط برخي رهبران سياسي را ميتوان يافت که با نگاهي مثبت و سازنده به افکار عمومي، در پي تعامل و تدبيرسازي آن بودهاند. در چنين تفکري افکار عمومي ماهيت فرآيندي و پويا داشته است که رهبر سياسي از طريق پيوند، تعامل، اصلاح و تداوم آن به اقتضاي زمان و موضوعات، آن را مديريت کرده است. در اين راستا، مديريت افکار عمومي مبتني بر خصيصه پويايي و نوزايي آن است که رهبر سياسي، آن را منبع و منشأ قدرتزايي ميداند نه مخّل و مانع آن. در واقع خاصيتِ ايجابي و تکويني افکار عمومي در خلق روندهاي سياسي- امنيتي و اجتماعي قدرتساز در اين نوع مواجهه با افکار عمومي نهفته است. مصداق عيني اين وضعيت را ميتوان در مديريت افکار عمومي امام خميني (ره) جستوجو کرد که در ادامه مباحث تشريح ميشود.
ماهيت قدرت و منطق سياستورزي در بافتار فرهنگي- اجتماعي جامعه ايران، موجب شد رهبري سياسي و مذهبي انقلاب با درک بهنگام آن و در مجموعه بحرانهاي دهه نخست انقلاب، قرائتي جديد از نحوه مواجهه با افکار عمومي ارائه کنند.
جايگاه افکار عمومي در منظومه فکري- رفتاري امام خميني (ره)
يکي از مهمترين عرصههاي خودنمايي و اثرگذاري افکار عمومي، رهبري و اداره جامعه سياسي است. به سبب ايفاي نقش افکار عمومي در تصميمسازي رهبران کشور، اين عنصر به صورت غير بارز نقشي را در صحنه عمومي جامعه بازي ميکند که هيچ قانون، سنت يا هنجاري قادر به انجام آن نيست. مذاکره عمومي درباره يک موضوع (عمومي شدن موضوعات سياسي) اغلب منجر به ايجاد هنجارهاي رفتاري يا قوانين جديد ميشود. حتي قوانين و رفتار رهبران سياسي نيز بدون حمايت عمومي تداوم نمييابد.
قدرت سياسي افکار عمومي براي رهبراني که صرفاً کارايي خود را در دنياي سياست با شاخصهاي واکنش عمومي ميسنجند، کاربردي مضاعف دارد. در چنين شرايطي حاکمان ضمن استفاده ابزاري از افکار عمومي، چنانچه زماني فرا رسد که آن را خلاف خواستههاي خود يابند به انحاء مختلف در پي کنترل و دستکاري آن بر ميآيند. اما در نظامهاي سياسي که رهبران داراي تفکر "رسالت محور" بوده و خود را تکليفمدار ميدانند، بازتاب اين مأموريت آنها در نزد افکار عمومي چنانچه همراهي نشود، آنها از وظيفۀ خود باز نميمانند.
بيترديد مکتب سياسي امام خميني (ره) و منظومه ديدگاهها و آراء ايشان نوعي رويکرد نظاممند درباره سياست، قدرت، مذهب و تمامي ابعاد آنها عرضه ميکند که احکام، گزارهها و نشانههاي سازنده اين نظام مقياس تمايز از ديگر گفتمانها است. نوع نگاه اين مکتب به افکار عمومي نيز از ويژگيهايي منحصر به فرد برخوردار است.
نخستين عنصر نظام معنايي تفکر امام خميني (ره)، توجه به کرامت انساني، ارزشمند و قدرتمند دانستن هويت انساني و تعيين کننده بودن اراده انسان به عنوان شکلدهنده افکار عمومي است. در نگاه الهي- معنوي، حاملان افکار عمومي داراي ارزش و اصالت ذاتي هستند. آراء و افکار چنين انسانهايي است که انتخاب ميکند، تصميمسازي ميکند و اراده سرنوشت جامعه را در دست دارد. در يک جامعه اسلامي، افکار و اراده عمومي برخاسته از اعماق ايمان مذهبي مردم است که قادر به تعيين سرنوشت است. عنصر ديگر اين نظام فکري- رفتاري، پيوند زدن "افکار عمومي" با "اراده عمومي" است. اراده عمومي به تعبير روسو "به صورت واقعيتي هنجاري و ايستاري اخلاقي است که در قلبهاي مردم وجود دارد" (عالم، 1377،ص353). تبلور اين اراده عمومي در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي موجب اين اعتراف "فوکو" شد که "سرشت اين رويداد انقلابي، اراده مطلقاً جمعياي است که کمتر مردمي در تاريخ چنين فرصت و اقبالي داشتهاند. از اين رو شخصيت آيتا... خميني پهلو به افسانهها ميزند. امروزه هيچ رهبر سياسياي، نميتواند ادعا کند که مردمش با او پيوند چنين شخصي و نيرومند دارند" (فوکو، 1379، ص 57).
"اراده عمومي" مورد حمايت امام خميني (ره) مبتني بر "خير مشترک" عمومي و تحت لواي رهبري واحد بود که در اين ميان ارتباط شخصي و عاطفي امام با اين اراده عمومي جذبه سياسي او را افزايش داده بود. ايدئولوژي، هدف و خاستگاه فرهنگي- مذهبي مشترک امام و اراده عمومي حامي ايشان مهمترين عناصر اين پيوند دو جانبه بود. در اينجا ميتوان اراده عمومي را با مفهوم همبستگي پيوند زد که اين همبستگي از يک سو بين افراد جامعه صورت ميپذيرد و از سوي ديگر بين مردم و رهبري سياسي جامعه پيوند برقرار ميکند.
"سياسي شدن اراده عمومي"، عنصر ديگر منظومه فکري- رفتاري امام خميني (ره) بود. براين اساس دخالت تودة مردم در سياست و قدرت ديگر مفهومي فرمايشي، آرايشي و فرعي نبود بلکه به نوعي منبع قدرت تبديل شده بود. ماهيت اين پشتوانه قدرتساز، اخلاقي- ارزشي بود. در اين وضعيت اتکا به افکار عمومي نتيجه تبديل شدن عموم کل به "عموم فعال، آگاه و مسئوليت پذير" بوده است. تداوم حس مسئوليت در بين آحاد مردم جامعه موجب تداوم حضور آنها در صحنه بود و مردم چون تن واحد و آهنگ و نفسي يکسان به تحولات سياسي واکنش نشان ميدادند. روح جمعي و اراده عمومي توصيف اين شرايط است. امام خميني (ره) با تقويت احساس مسئوليت سياسي به لحاظ سياسي موجب تحکيم اراده جمعي شده و افکار عمومي کاملاً سياسي را به صحنه وارد کرد. در اين فضا منطق مشارکت سياسي افکار عمومي از منظر امام خميني(ره)، متفاوت با آن چيزي است که در نظام معنايي قدرت و سياست غيرديني نهادينه شده است. به گونهاي که در نظام ديني توده سياسي به موجب کرامت و منزلت انسانيشان، صاحب حق مشارکت سياسي شدهاند و اين حقوق ذاتي و اصيل هستند. اما در منطق مشارکت دمکراتيک غيرديني، نميتوان به سبب دگماتيسم دمکراتيک، پاي همگان را در اداره امري مهم چون قدرت و سياست باز کرد و در واقع نخبگان صاحب سياست و کياست به اين مهم خواهند پرداخت.
در کنار ماهيت فکري- رفتاري امام خميني(ره)، قدرتمندي افکار عمومي در اين دوره را ميتوان در ويژگيهاي ذيل جستوجو کرد؛
1. شدّت ؛ اين ويژگي بدين معنا است که احساس افراد در برابر يک مسئله خاص تا چه اندازه نيرومند است.
عقايد پر شور نسبت به عقايدي که ضعيفتر بيان ميشوند در طول زمان ثبات بيشتري دارند همچنين از همبستگي دروني بيشتري برخوردارند (پرايس، 1382، ص 129) تلفيق شور مذهبي با شعور سياسي در توده مردم انقلابي که با رهبري امام (ره) صورت گرفت، منجر به تقويت اين عنصر شد.
2. برجستگي يا بارز بودن ؛ يعني اينکه يک مسئله يا عقيده به لحاظ ذهني چقدر قابل دستيابي است. زماني يک عقيده برجسته است که توجهات را به خود معطوف کند. رويکرد آگاهسازي و تشريح رخدادها توسط رهبري سياسي جهت تنوير افکار عمومي در اين راستا بوده است. همچنين توانمندي امام خميني(ره) در "سادهسازي کلامي" مسائل پيچيده سياسي براي تفهيم افکار عمومي، دستيابي به آن را تسهيل مينمود.
3. اهميت ؛ بدين معنا است که يک باور فکري تا چه اندازه اعتبار و اهميت دارد. زماني يک عقيده مهم است که به موضوع مورد علاقهاي مرتبط باشد (پرايس، ص 130). ارائه رويکرد فراگير و همه جانبۀ مسئوليت و مشارکت سياسي مردم توسط امام خميني (ره) موجب شد اراده عمومي در کوچکترين مسائل ورود نمايد.4. اطمينان ؛ اين ويژگي از آن جهت مهم است که بر تداوم يک موضوع در سطح افکار عمومي تأکيد داشته، رابطهاي وثيق با اين امر دارد که افراد چقدر مطمئن هستند که عقايدشان صحيح است يا اينکه تا چه حد ممکن است افکار افراد تغيير يابد. احتمالاً حدود اطمينان، به ميزان عقايدي که از افکار حمايت ميکنند، بستگي دارد (پرايس، 1382). بيترديد جايگاه رفيع افکار و اراده عمومي در مکتب سياسي امام خميني(ره) موجب تسهيل مديريت آن توسط يک رهبر سياسي مذهبي شده بود که شاخصهاي آن را در ادامه بازخواني ميکنيم.
شاخصهاي مديريت افکار عمومي امام خميني (ره)
قرار گرفتن امام خميني(ره) در رأس رهبري نهضت اسلامي، حاصل درک عمومي انقلابيون از توانمنديهاي شخصي و فکري ايشان بوده است. امام خميني (ره) را ميتوان برآيند اراده عمومي جامعه ايراني دانست که با بيعت سياسي مذهبي خود نقش و تأثير افکار عمومي را به نمايش گذاشت. با استقرار نظام سياسي انقلابي، دو عنصر پيشران تحولات سياسي- امنيتي را ميتوان رهبري سياسي و قاطبه مردم پيرو رهبر دانست. مهمترين عنصر پيونددهندة اين عناصر ارتباط و پيوند متقابل آنها است. در واقع ماهيت تعاملي، تکاملي و مکمل يکديگر بودن اين دو منبع قدرت موجب شد، آنها به نوعي همافزايي قدرت دست يابند. اين امر شرايط و بستر مديريت و نه کنترل افکار عمومي را براي رهبر سياسي فراهم ميسازد. به منظور عينيت بخشيدن به اين فرآيند، در ادامه بحث برخي شاخصهاي مديريت افکار عمومي که توسط امام خميني (ره) ايدهپردازي و اجرا شده است به اختصار بيان ميشود.
1. پيوند و تعامل سازنده و اعتماد متقابل
جوهره رابطه رهبر سياسي و افکار عمومي مبتني بر اثرپذيري و اثرگذاري است. ميزان تأثير و تأثر هر يک بستگي به نوع و ماهيت اين ارتباط دارد. هر اندازه وزن و نقش يک طرف افزايش يابد، شکل خاصي از ارتباط دو طرف خلق ميشود. محوريت يافتن افکار عمومي موجب عوامزدگي و "پوپوليسم سياسي" ميشود. غلبه نيات و مقاصد حاکم سياسي موجب دستکاري و کنترل افکار عمومي خواهد شد اما تعامل و پيوند عاطفي، منطقي و عقلاني رهبر و مردم موجب مديريتپذيري افکار عمومي و تدبيرسازي رهبر سياسي ميشود.
يکي از انحرافاتي که همواره اين نوع تعامل را تهديد ميکند، نقص يا تضعيف کانالهاي ارتباطي رهبر سياسي و افکار عمومي است. چنانچه اين تحريف رخ دهد منجر به عدم درک متقابل و سوء برداشت و در نتيجه بروز بياعتمادي دو سويه خواهد شد. امام خميني(ره) در جريان بحرانهاي دهه نخست انقلاب به منظور پيشگيري از اين آسيب، بر کانالهاي ارتباطي چندگانه اتکا مينمودند. ايشان جهت ممانعت از کاناليزه شدن احتمالي اطلاعات مربوط به واکنشهاي عمومي- اجتماعي در رخدادها، سعي مينمودند از منابع متعدد به کسب اطلاعات بپردازند. در جريان تسخير لانه جاسوسي که تداوم يا خاتمه آن به طور قطع منوط به مواضع امام و افکار عمومي بود، امام (ره) پس از کسب اطلاعات و جزئيات دقيق از ماهيت عاملان، اهداف و نيات آنها و نوع واکنش تودههاي انقلابي، در 14 آبان يک روز پس از تسخير لانه جاسوسي، اقدام دانشجويان را تأييد کردند .
مهمتر از واسطههاي ارتباطي متعدد که حلقه وصل امام (ره) با رخدادهاي جامعه بودند، ارتباط مستقيم و بيواسطه امام (ره) با اقشار مختلف جامعه بود. ايشان به مناسبتهاي مختلف و در ديدارهاي مکرر "پيامهاي سياسي" خود را رودررو در اختيار افکار عمومي قرار ميدادند. فرصتي که در اين نوع ارتباط نهفته بود و به خوبي مورد بهرهبرداري قرار گرفت، بهرهگيري از " نفوذ کلام" و " قدرت واژهها" بود. اين امر از يکسو موجب کنترل پيام و نه افکار عمومي بود و از سوي ديگر نوعي رابطه دو سويه رهبر- مردم بود که منجر به "نفوذ" و رسوخ کلام در جان و دل مخاطب ميشد.
استفاده ترکيبي از "کارگزاران ارتباطي" نوآوري ديگر امام خميني(ره) بود، به گونهاي که به منظور انتقال پيام و تثبيت آن در افکار عمومي از رسانههاي موج اول (موعظه چهره به چهره روحانيون براي مؤمنان در مساجد و مراسم مذهبي- سياسي مختلف)، رسانههاي موج دوم (راديو، تلويزيون و مطبوعات) و فناوري رسانهاي موج سوم (نوارهاي کاست پيش از پيروزي انقلاب) نهايت استفاده صورت گرفت . براين اساس، اين باور تافلر که در بحرانهاي سياسي آينده در جهان، "تاکتيکهاي اطلاعاتي" حرف اول را خواهد زد، (تافلر، 1370، ص 470) تنها بخشي از واقعيت است و در واقع تاکتيکها، تکنيکها و ظرافتهاي ارتباطي است که نقشي مهم به ويژه در ارتباط رهبران و نخبگان سياسي با بدنه جامعه سياسي، ايفا خواهد کرد.
تجربه حکومتي امام خميني(ره) نشان داد که عقلانيت ارتباطي- تعاملي رهبر سياسي و افکار عمومي قادر است شرايط جامعه را از "نفاق سياسي" به "وفاق سياسي" تغيير دهد، چرا که اين امر با آگاهسازي افکار عمومي از واقعيات جاري و حذف واسطههاي ارتباطي موجب اعتمادسازي متقابل ميشود و نفوذ کلام و اثربخشي پيام در جريان تعامل رو در رو شکل ميگيرد.
2. آگاهسازي افکار عمومي از طريق تطويل و تدريج
يکي از کارويژههاي مهم "افکار عمومي" که عمدتاً منجر به "رفتار عمومي" و موضعگيريهاي شديد سياسي ميشود، نوع مواجهه افکار عمومي با رخدادهاي جاري در هر کشور است. مواضع افکار عمومي در قبال جنگها، ستيزشهاي اجتماعي- سياسي، دگرگونيهاي فرهنگي، ناهنجاريهاي سياسي- اجتماعي و بحرانهاي قدرت، ميتواند نوع مواجهة رهبران سياسي را با اين موضوعات تعيين کند. بسياري اوقات افکار عمومي يک کشور از پيشينة ذهني در خصوص رخدادي خاص برخوردار نيست که به ناچار بايد به آن شکل داد. تجربه سياسي کشورهاي مختلف نشان داده است که ميتوان از طريق آگاهي دادن و هوشيار ساختن عقيده عمومي از توسعه و تعميقِ انحرافات سياسي- اجتماعي و فرهنگي جلوگيري کرد. براين اساس در مواقع ضروري بايد مصلحت عمومي را براي افکار عمومي روشن ساخت تا امکان هر گونه سوء استفاده از باور عمومي يا انحراف آنها را به حداقل ممکن رساند.
افول تدريجي برخي از جريانات سياسي در دوران حيات امام (ره) را ميتوان ناشي از ويژگي تدريج و تطويل (طولاني کردن) بحرانها و رخدادها توسط امام دانست. رهبري انقلاب ضمن شفافسازي معيارها و مؤلفههاي ماهيت رفتار سياسي مبتني بر نظام ارزشي- سياسي جامعه از يکسو مرزبندي خط اصيل انقلاب با افکار و عقايد انحرافي را ترسيم مينمود و از سوي ديگر چنانچه اين جريانات ميتوانست با استفاده از تاکتيک ابهام و اختفاء، بخشي از افکار عمومي را جلب کند، در مدتي کوتاه با آگاهي از اينکه در جامعه جايي ندارند و انحراف آنها آشکار شده است، به رفتارهاي خشونتبار روي ميآوردند. "خودکشي سياسي" بسياري از جريانات و گروههاي منحرف در سالهاي اوليه انقلاب نتيجه تطويل و شفافسازي رخدادها بود.
بارزترين مصداق رويکرد تطويل امام (ره) در مقابله با جريانهاي انحرافي را که در نهايت موجب شفافيت بخشي تحولات شد، در غائله اختلافافکني ليبرالها و رويارويي با نظام ميتوان مشاهده کرد. سخنان امام (ره) گوياي اين وضعيت است:
اگر اينها [بنيصدر و حاميان ليبرال وي] از روي عقل عمل کرده بودند حالا هم همانجا بودند [در مناصب سياسي] و ميتوانستند که به تدريج کمکم بکشانند اين جمهوري اسلامي را به مسائل غربي... لکن خدا خواست اينکه اينها نتوانند خودداري کنند و سياست را نميفهميدند. نميفهميدند که چه جور بايد رفتار کرد، ملت را نشناخته بودند... اين بود که دست پاچه شدند و زود خودشان را لو دادند... و خودشان، خودشان را از بين بردند (امام خميني، 1364، ص 139، ج 15).
در واقع اتکاء امام خميني(ره) به اين راهبرد سياسي- مديريتي از يکسو موجب شد جريان انحرافي ليبرالها با حضور جدي و مستقيم مردم در صحنه تحولات، عقب رانده شود و از سوي ديگر، اين نوع مقابله اراده عمومي با گروههاي نفاقافکن با آگاهي و شناخت دقيق پديده، توسط مردم صورت گيرد. نتيجه عملي- سياسي اين وضعيت آن بود که طيف فکري ليبرال و ميليشيياي حامي آن به فقدان پايگاه و جايگاه مردمي خود در مقايسه با نهضت مردمي- اسلامي امام (ره) پي بردند. در حقيقت امام خميني(ره) چون مطمئن بود که در صورت شفاف شدن مرزبنديها و مباني فکري جريانات، افکار عمومي به سمت نظام ارزشي- سياسي اسلام ميگرايند و طيفهاي منحرف را رها ميسازند، توانست از طريق مديريت افکار عمومي و تنوير مسائل، به مديريت بحران بپردازد. در جريان حيات و بقاي نظامهاي سياسي برآمده از انقلابها، ريزش نخبگان و نيروهاي انقلابي به سبب ناتواني در همراهي با ضرورتها و ظرفيتهاي بالنده نظام سياسي، يکي از دغدغههاي عمده رهبران آن نظام است. اين مسئلهاي بود که امام خميني (ره) با بهرهگيري از مديريت هوشمندانة افکار عمومي بدون هيچ خسران و ضرري، از آن عبور نمود و به تثبيت نظام پرداخت.
درک نقش محوري امام خميني(ره) در روند تحولات که در افکار عمومي نقش بسته بود، فرصتهاي تصميمساز در اختيار رهبر سياسي ميگذاشت. حمايت قاطع تودههاي انقلابي از تصميمات امام موجب ميشد در بحرانها و رخدادهاي سياسي- امنيتي، روند طبيعي حوادث تداوم يابد و طي آن مرزبنديها و فصول اختلاف شفافتر شود تا در نهايت خود مردم مجري اين تصميمات شوند.
در برخي موارد نيز آگاهسازي افکار عمومي توسط امام (ره) به طور مقطعي و خارج از فرآيند تطويل صورت ميگرفت. در شرايط بنبست و فقدان تدبير که افکار عمومي تنها با ايفاي نقش رهبري قدرتمند قادر به موضگيري است، نفوذ کلام امام (ره) راهگشا بود. همزمان با تسخير لانه جاسوسي در 13 آبان 1358 برخي تحرکات سياسي که در پرتو غليان افکار عمومي عليه امريکا در پي تشنجآفريني بود با موضگيري امام (ره) مواجه شد:
زمزمه است در بعضي جاها يک تظاهراتي بکنند... بعد اين را بکشانند به جاهايي که سفارت است... و بريزند و بکشند که ممالک ايران را مواجه کنند با همه ممالک. آن شياطين همچون نقشههايي دارند. جوانهاي ما بيدار باشند که تحت تأثير اينها واقع نشوند ملت ما بيدار باشد. با بيداري راه برود، معذلک بايد تشنج هيچ نباشد. آرامش بايد باشد. اگر دستهاي آمدند و گفتند که فلان سفارتخانه مثل اين است هيچ گوش به آنها ندهيد (امام خميني، 1364، صص 150 و 166،ح10).
حضرت امام خميني (ره) با اتخاذ خط مشي "صبر و انتظار فعال" که پيامد آن تطويل رخدادهاي بحرانسازي چون اختلاف حزب ا... و ليبرالها بود در پي تکميل فرآيند طبيعي بحران برآمدند. مبناي اتخاذ چنين موضعي در قبال اين بحران اين استدلال امام بود که فرمودند: «بني صدر با اين رفتاري که دارد خودش زمينه سرنگوني خودش را فراهم ميکند» (روزنامه کيهان، 3 تير 1382، ص 12). سپري شدن اين روند تدريجي گرچه فرصت اصلاح و بازگشت را به عناصر بحرانساز ميداد اما عملاً بيتوجهي آنها به فرو افتادن پردهها و آشکار شدن راز پنهان منجر به از دست دادن حمايت افکار عمومي شد و اينگونه بود که عزل بني صدر در پي افول جايگاه وي در نزد تودههاي انقلابي، تسهيل شد و هر گونه برخورد با او و حاميانش از مشروعيت و حمايت مردمي برخوردار شد.
3. "تعميم" و مسئوليت همهجانبه افکار عمومي
عمدتاً آن دسته از کشورهايي که داراي مشروعيت مردمي بالايي هستند، افکار عمومي را همواره به صورت حداکثري در تحولات سياسي تجربه ميکنند. در حوزه سياسي، افکار عمومي تنها عقيده عمومي در مورد يک موضوع يا پديده نيست بلکه سياسي شدن آن موجب برقراري ارتباط با ساير عناصر سياسي جامعه از جمله رهبران و هيئت حاکمه سياسي ميشود. بنابراين ميتوان انتظار داشت که روح جمعي و اراده عمومي جامعه در قضاوت خود آگاهانه و متعهدانه اقدام نمايد و مسئوليت فردي و گروهي را بارور کند. از اين رو ارزش افکار عمومي يک جامعه، ارزش تمامي آن جامعه است.
حضرت امام (ره) که نظام سياسي تحت زعامت خود را برآيند اراده عمومي ملت ميدانستند، همواره تلاش کردند که با محوريت و مرکزيت دادن به رخدادها و وقايع سرنوشتساز، مسئوليت آن را متوجه تکتک افراد جامعه نمايند و حضور فراگير مردمي را رقم بزنند. امام (ره) از طريق عموميت بخشيدن به پديدههاي مرتبط با افکار عمومي و اعلام اينکه مثلاً جنگ يک مسئله "عمومي و ملي" يا شرعي و ملي" است، به خوبي توانستند از اجزاء و نيروهاي سازنده افکار عمومي، عناصري کنشگر و مسئول بسازند. در چنين شرايطي وقتي کشور مورد هجوم قرار ميگيرد تک تک افراد ملت به ميدان جنگ ميروند و جنگ به يک نظام ارزشي تبديل ميشود. در اين حال همگان از قواعد آن پيروي ميکنند و ارزشهاي اساسي در جامعه، زمينه شرکت افراد در افکار عمومي ميشود. اينگونه اراده فردي به "ارادة جمعي" مبتني بر ارزشها تبديل ميشود.
مهمترين تدبير رهبري سياسي در راستاي تعميم (عموميت دادن مسئوليت سياسي)، تغيير علايق و وفاداريهاي فردي- گروهي و حزبي به وفاداري ملي- عمومي و بازتاب آن در شکلگيري اراده و افکار عمومي است. قرار گرفتن فرد درون چارچوب افکار عمومي فرد را از حالت انفعالي به حالت فعال در آورده و مشارکت در جمع انسانها، روابط عادي را شدت ميبخشد، اشخاص را تهييج ميکند و آنان را در باورهاي عميق خود راسختر ميسازد.
مواضع امام(ره) در جريان تسخير لانه جاسوسي اين شاخصه را به زيبايي تصوير ميکند:
اين مسئله [تسخير لانه جاسوسي] مربوط به ملت است. سيوپنج ميليون ملت ما خواستشان اين است (امام خميني(ره)). اين يک مسئله ملي است که ملت ما همهشان با هم موافقند در اينکه اين لانه [جاسوسي] بايد از بين برود (امام خميني، 1364، ج 11، ص 57).
در بحبوحه بحران اختلاف حزبا... و ليبرالها و عزل بنيصدر نيز اين مواضع به طرز حکيمانهاي تکرار شده است:
شما [مردم] در هر کجا هستيد با کمال دقت مراقبت کنيد تا ضد انقلاب به مقاصد پليدش نرسد... حضور شما مردم شجاع و با ايمان است که خط اصيل اسلام را بر ايران حاکم خواهد نمود... با تمام توان در صحنه باشيد که بيشما هيچکس نميتواند هيچ بکند... اگر حضور شما نبود، آبروي انقلاب شما را در جهان ريخته بودند (امام خميني(ره)، 1364، ج15، ص 32).
شروع جنگ عراق عليه ايران، توانمندي حضرت امام(ره) در تبديل "افکار عمومي" به "اراده عمومي" و عموميت بخشيدن مسئله جنگ را به خوبي نمايان ساخت. نخستين گام امام در مديريت افکار عمومي در اين برهه، پيشگيري از تشويش و اضطراب افکار عمومي در ابتداي شروع بحران جنگ بود تا در آرامش ايجاد شده به تنوير افکار عمومي پرداخته و مسئوليت ملي همگاني طرح و اجرا شود. اين سخنان حاکي از تدبيرگري افکار عمومي توسط امام بوده است:
ملت ايران نبايد خيال بکند که جنگي شروع شده است... هيچ ابداً مسئلهاي نيست. يک دزدي آمده است، يک سنگي انداخته و فرار کرده رفته است سرجايش... من به ملت ايران سفارش ميکنم... خونسردي خود را حفظ کنند... يک وقت اغتشاش از اين راه بار نيايد (امام خميني(ره)، 1364، ج 13ف ص 91).
در آغاز جنگ، لحن و ادبيات کلام امام(ره) در پي محدود ساختن تأثيرات رواني بحران است اما با جدي شدن جنگ، گامهاي بعدي مديريت افکار عمومي و ورود اراده عمومي در دفاع از کشور صورت ميگيرد. مواضع ذيل مصاديق اين روند را نشان ميدهد:
ما امروز در رأس تمام مسائلمان جنگ است... بايد با قدرت به پيش برويم و با همه کساني که ميخواهند به ما تجاوز و تعدي کنند، مبارزه کنيم... هر روز براي دفاع از اسلام بيشتر مصمم شويد و براي جنگ بيشتر مهيا شويد... که دفاع از ملت ايران است... ما بايد... هيچ عقبنشيني نکنيم (امام خميني، 1364، ج 16، ص 193).
امروز جنگ اصليترين مسئله کشور است... با کوچکترين درنگ... چنان ضربه خواهيم خورد که جبرانش... ميسر نميشود. بايد شور و شوق دفاع از ميهن اسلامي را در تمام قلبها زنده نگه داشت (امام خميني، 1364، ج 19، ص 103).
4. اقناع و بسيج افکار عمومي
اقناع و متقاعدسازي افکار عمومي يکي از انواع نرمافزاري قدرت سياسي محسوب ميشود که رهبران مذهبي- سياسي قادر به ظرفيتسازي گستردهاي در اين راستا هستند. رهبران ميتوانند با استفاده از قدرت اقناعي واژگان و اشتراکات نمادي ذهني تودهها نوعي فرآيند اجتماعي- نمادي در مديريت افکار عمومي خلق کنند که هدف آن تغيير رفتار يا تداوم يک رفتار مطلوب است. شرح فرآيند ياد شده بدينگونه است که افراد پس از شناخت يک موضوع نسبت به آن گرايش مثبت يا منفي پيدا ميکنند و پس از فهم کامل آن، از نظر رواني با آن موضوع درگير ميشوند. در اين مرحله ادراک کلي نسبت به موضوع رشد ميکند و افراد با توجه به مطالبي که از رهبري سياسي مورد اعتمادشان ميشنوند، نسبت به آن موضوع واکنش نشان ميدهند. هر چه فرد بيشتر درگير يک قضيه شود و در برابر يک موضوع از خود تعهد نشان دهد، مواضعي محکمتر اتخاذ خواهد کرد. افراد جامعه براي رهبراني که توانمندي بيشتري دارند، اعتبار بيشتري قائلند. در نتيجه با ميل و رغبتي بيشتر آنچه را که آنان ميگويند، ميپذيرند (محکي، 1384، ص 33).
تجربه سياسي- مذهبي امام خميني(ره) نشان ميدهد که متقاعدسازي افکار عمومي مهمترين عنصر ارتباطي ايشان و قاطبه ملت بوده است. خاستگاه فکري- فرهنگي و مذهبي مشترک امام و مردم موجب درک مشترک متقابل بود که به خوبي توانست، موجب افزايش نفوذ کلام و انتقال پيام به تودههاي انقلابي با روشهاي نرمافزاري شود. راز توانمندي امام(ره) در بسيج افکار عمومي در اين جاذبه اقناعي ايشان نهفته است.
مراجعه به ساير مواضع اعلامي امام(ره) در جريان تسخير لانه جاسوسي حاکي از توجه ايشان به بسيج افکار عمومي بوده است:
من از همه ملت ميخواهم... نگهش داريد اين مملکت را. مملکت مال شماست. ميخواهند ببرند، نگهش داريد... نگه داشتن به اين است که هماهنگ شويد (امام خميني، 1362، ج 10، ص 238).
من آن چيزي را که به صلاح ملت و اسلام و شماست بايد عرض کنم... قواي شما بايد الان همه مجتمع در يک راه باشند.... لازم است همه قشرها با هم هماهنگ و همصدا در مقابل دشمن بزرگ [آمريکا] بايستد (امام خميني، 1362، ص 258، 238). ما مصمم بر اين هستيم که اگر عراق تجاوز را تکرار کند، ما دستور بدهيم و ملت ما بسيج بشوند (امام خميني، 1362، ج 13، صص 93و90).
5. احياي نظام ارزشي جامعه و حراست اعتقادي
ارزشها بيانکننده باورهاي جمعي هستند. ارزشها براي انسانها آرمانهايي همراه با احترام هستند و در قالب چيزها و رفتارهاي ملموس و نمادين بيان ميشوند. ارزشها در قضاوت رفتارهاي شخصي و اجتماعي حکم معيار را دارند (محکي، 1384، ص 39).
مهمترين کارويژه نظام ارزشي جامعه در اين است که ريشه افکار عمومي را بايد در نظامهاي ارزشي جوامع جستوجو کرد. احساس ياري به همنوع، سرکوب دشمن، وفاداري و پيروي از رهبري مذهبي- اعتقادي يا سياسي، دفاع ملي و امثال آن، ارزشهاي پايهاي يک جامعه و تفکر اجتماعي مردم را تشکيل ميدهند. اين ارزشها که ناشي از وجدان جمعي مشترک است توسط افکار عمومي حراست ميشود. قضاوت در مورد افکار عمومي تودههاي انقلابي پيرو امام خميني(ره) را ميتوان با توجه به ارزشهاي آن دوره انجام داد. بر اين مبنا ميتوان گفت هر چه ارزشهاي جمعي اين عصر ريشهدارتر بوده، افکار عمومياي که براساس آن شکل گرفته نيز پايدارتر و عميقتر ظاهر شده است. ضرورت حراست اعتقادي و حفاظت از نظام ارزشي جامعه توسط رهبري سياسي در چنين فضايي مطرح ميشود. عقيده براي مردم به مثابه روح براي جان است و مديريت افکار عمومي نيازمند اين حراست است.
علت اثربخشي افکار عمومي در دوره زعامت امام خميني(ره) اين است که اين آراء و افکار عمدتاً برآمده از بنيانهاي فکري جامعه بود و با فرهنگ، اعتقادات و باورهاي آن جامعه همسويي داشت. سمت و جهت افکار عمومي برخاسته از عقايدي بود که مردم به آن ايمان داشتند. يکي از مهمترين اولويتهاي امام(ره) در نظام معنايي- ارزشي مدنظرشان محوريت ارزشهاي اسلامي بوده است. حضرت امام خميني(ره) بارها با بازسازي "منطق عاشورايي" در سخنان خود از مباني فرهنگي-مذهبي نظام ارزشي ايران انقلابي، به تقويت افکار عمومي پرداختند:
اين حقيقتي است که ملت ما... امروز همه انقلابي و آماده شهادت هستند... ما با چنين روحيهاي است که همه مشکلات ايران را حل ميکنيم. امريکا نميداند منطق شهادت چيست (امام خميني، ج 11، ص 58).
کارتر باز احساس نکرده... با چه مکتبي بازي ميکند، ملت ما ملت خون و مکتب و جهاد است... کارتر بايد بداند... ملت ما با مکتبي بزرگ شدهاند که شهادت را سعادت و فخر ميدانند و سر و جان را فداي مکتب خود ميکنند (امام خميني، ج 12، ص 58).
ارتش ما حجت دارد. ميگويند اگر بميريم پيش خدا ميرويم... اين روحيه است که ما را پيروز کرده است (امام خميني، ج 13، ص 100).
جنگ ما جنگي است بين اسلام و کفر. نه جنگي مابين دو کشور (امام خميني، ج 18، ص 256).
جنگ ما، جنگ مکتب ماست عليه تمامي ظلم و جور... اين جنگ، جنگ اعتقادات است. جنگ قداست، عزت، شرف و استقامت عليه نامردميها، جنگ ارزشهاي اعتقادي- انقلابي عليه دنياي کثيف زر و پول و خوشگذراني (امام خميني، ج 20، ص 222).