چکيده
شکلگيري قدرت نرم در انقلاب اسلامي از ابعاد و زواياي مختلف قابل بحث و بررسي است. اينکه چگونه امام به عنوان پيرمردي يکه و تنها و در تبعيد توانستند با بسيج سياسي فراگير و فراطبقاتي، آن هم در جامعهاي که روح تفرد و فردگرايي منفي حکمفرما بود چنان قدرتي را ايجاد کنند که به طور همزمان بساط نظام سلطنتي2500 ساله شاهنشاهي را در هم نورديده، به سلطه همهجانبه و فراگير امريکا در اين کشور خاتمه دهد از جهات مختلف قابل تأمل است. بسياري از انديشمندان و صاحبنظران انقلابات اجتماعي در مورد ابعاد مختلف انقلاب اسلامي و سرعت حرکت چنين پديدهاي در شگفتند که در مدتي اندک توانست به سلطهگريهاي امريکا در ايران پايان داده، قويترين رژيم خاورميانه را ساقط نمايد. اين مسئله، به يقين حاکي از قدرت بسيجکنندگي امام خميني(ره) بوده است. در واقع، قدرت نرم، ابعاد و ماهيت انقلاب اسلامي و آموزههاي ديني آن با گسترة انسانشناسانه، هستيشناسانه و معرفتشناسانه از ابعاد قدرت نرم مورد نظر ژوزف ناي و ديگر انديشمندان غربي متفاوت است. امام خميني(ره) با اتکال به خدا، اعتماد به نفس و اعتقاد به مردم در طي يک دهه و نيم مبارزة رسمي خود به حاکميت استبداد داخلي و استعمار خارجي در ايران پايان دادند. ايشان با ارتباط مستمر و آگاهيبخش خود با توده مردم – حتي در دوران تبعيد – مشروعيتزدايي از رژيم سلطنتي و امريکا، بهرهگيري از اسطورههاي صبر و مقاومت و جهاد و شهادت همچون حضرت امير(ع) و سيدالشهداء، احياء روح جهاد و شهادت، پيريزي روح تکليفگرايي، حمايت از محرومين و مظلومين و... با ايجاد انقلاب دروني و معنوي در تودههاي متفرد و پراکنده، انقلابي تاريخساز و تمدنآفرين را رقم زدند؛ انقلابي که پشتوانه آن قدرت نرم مبتني بر آموزههاي ديني و نه از نوع اقناع و اغواي مورد نظر ژوزف ناي بود. اين مقاله ابعاد مختلف جوشش قدرت نرم را از ديدگاه امام خميني(ره) مورد بررسي قرار داده است.
واژگان کليدي: امام خميني(ره)، انقلاب اسلامي، قدرت نرم، منابع قدرت نرم.
پيشينه و بايستههاي تاريخي
انقلاب اسلامي در بستر و شرايطي از تاريخ بشري اتفاق افتاد كه فردهاليدي[2] از آن به معمايي متناقص و ميشل فوكو به روح جهان بي روح و اميد جهان نااميد[3] تعبير کردند (هاليدي، 1364؛ فوکو، 1379).
البته تعابير بسيار زياد ديگري كه حاكي از شگفتيهاي انقلاب اسلامي در ابعاد گوناگون آن است از نويسندگان، انديشمندان، سياستمداران و مورخين وجود دارد (محمدي، ؟؟؟) كه پرداختن بدانها در اين مقاله مقدور نيست. بستر مكاني وقوع انقلاب اسلامي كشور ايران تحت حاكميت سلطنت پهلوي بود؛ رژيمي كه تمام ابعاد وجودي قدرت سختافزاري را با خود به همراه داشت[4].
به تعبير آبراهاميان[5] ارتش و نيروهاي مسلح، سازمان اطلاعات و امنيت (ساواك)، دربار، نفت و درامدهاي نفتي، و حمايت امريکا و غرب همگي ذهنيت و فضايي شکستناپذير را براي مخالفين داخلي و خارجي شاه پديد آورده بود (آبراهاميان، 1377). دو متغير اتكاء رژيم به نفت و درامدهاي نفتي و حمايت خارجي به ويژه امريكا از شاه زمينهساز خودمختاري شاه و بيتوجهي او به حساسيتهاي جامعه شده بود. "گازيوروسكي" نويسنده معروف امريكايي با اشاره به خودمختاري[6] شاه در ارتباط با دو عنصر نفت و حمايت امريكا تصريح دارد که شاه بدون توجه به حساسيتها و مخالفتهاي جامعه، مردم، نيروها و طبقات اجتماعي مختلف برنامههاي خود را دنبال مينمود و خود را مافوق همه نيروهاي ياد شده ميدانست. از سوي ديگر هرچند سركوبي مخالفين به ويژه بعد از سال 1332 از راهبردهاي رژيم شاه بود، ليكن در بعد خارجي، رژيم به شدت وابسته به امريكا بود. وي رابطه ايران و امريكا را يك رابطه ناسالم و غيرمتعارف يا حامي – وابسته[7] ذكر نموده[8] است (1371). او با برشمردن ابعاد مختلف اين وابستگي به صراحت تصريح مينمايد كه: «يكي از مصاديق بارز سلطهگري و سلطهپذيري در دنياي آن روز رابطه ايران و امريكا بوده است[9]» (1371، ص346).
به طور کلي در آن زمان روح غفلت، سرسپردگي، غربگرايي و غربزدگي در ايران و جهان اسلام حاكم گشته، دين و معنويت در دنيا به طور اعم و در ايران به طور اخص از بين رفته بود. به تعبير شهيد مطهري در جهان معاصر بحران معنوي بزرگترين بحران است[10] (مطهري، ؟؟؟؟).
رژيم سلطنتي شاه جهت تحكيم روابط سياسي و وابستة خود با امريكا و صهيونيسم و تقويت بنيانهاي قدرت، تضعيف اسلام و نهادهاي مختلف مرتبط با آن را در دستوركار خود قرار داده بود. تأکيد بر غربگرايي و غربزدگي و بزرگداشت باستانگرايي در راستاي تضعيف باورها و آموزههاي ديني و نهادهاي ديني بود تا جايي که حتي اقدام به تغيير تاريخ هجري شمسي و جايگزيني تاريخ شاهنشاهي نمود.
نتيجة وضعي و طبيعي شرايط زماني و مكاني ياد شده حاكميت روح ركود و جمود بر ايران و جهان اسلام و جهان سوم بود كه امكان تغيير و دگرگوني آن نزديك به صفر به نظر ميرسيد. در واقع قدرتهاي سلطهگر با بهرهگيري از شرايط حاكم نظمي سلطهگرانه، سكولاريستي و تقريباً تغييرناپذير به لحاظ فرهنگي، سياسي و نظامي حاكم كرده بودند، جمله معروف "آندرو مالرو" مبني بر اينکه: «در جواني شرق را عرب پيري ديدم كه بر گردة خر خود به خواب بيپايان اسلام فرو رفته بود» (1365، ص21). حاكي از چنين بستر و وضعيتي بوده است.
ورود امام به صحنه مبارزات سياسي از نظر زماني و مكاني دقيقاً همان شرايطي بود كه مورد اشاره قرار گرفت. در شرايطي كه عدهاي از به ظاهر متدينين، مبارزة امام با اين شرايط را مشت بر سندان كوبيدن ميدانستند، امام با خودساختگي تمام و روح تكليفگرايي، اعتقاد به خدا، اعتماد به نفس و باور مردم توانستند بنيانهاي سختافزاري رژيم سلطنتي2500 ساله را در هم پيچيده، فراتر از آن سلطه قدرتهاي سلطهگر به ويژه امريكا و صهيونيسم را در ايران برچيده، نويدبخش رهايي مسلمين و مستضعفان جهان از قيد رقيت سلطهگران جهاني باشند. آنچه شگفتانگيز مينمايد اين است كه پيرمردي در تبعيد با دستهاي خالي چگونه توانست بنيانهاي قدرت سختافزاري قدرتمندترين رژيم خاورميانه را در هم پيچيده فراتر از آن سلطه سلطهگران جهاني را به چالش بكشد و سنگ بنايي را بگذارد كه هنوز پس از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، اين انقلاب و نظام مبعوث آن (جمهوري اسلامي)، بالنده و پوينده، اهداف الهي و متعالي خود را دنبال نموده بر همه موانع و توطئههاي شكننده قدرتهاي شيطاني فائق آيد. يادآوري اين نکته لازم است كه تحريمهاي اقتصادي، تسليحاتي، نفتي، كودتا، مداخلات تجزيهطلبانه، تحميل جنگ و تلاشهاي دشمن در انزواي سياسي ايران و... گوشههايي از توطئههاي سلطهگران جهاني عليه جمهوري اسلامي ايران بوده است. نكته مهم آنكه هر چند توان سختافزاري قدرت ايران اسلامي به ويژه در ابعاد اقتصادي و نظامي غيرقابل قياس با قدرت سختافزاري سلطهگران جهاني به ويژه امريكا و غرب نبود ليكن عظمت و ابعاد گسترده و عميق قدرت نرم توليده شده توسط امام خميني(ره) در ايران، منطقه و جهان آنچنان توفنده و بالنده بوده است كه هنوز پس از سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در موضع انفعال قرار دارند. بالندگي و استمرار حركت انقلاب اسلامي در ايران و جهان امروزه حاكي از ابعاد قدرت نرمي است كه امام بازآفريني كردند. به يقين بايد گفت كه ماهيت، اهداف و خاستگاه قدرت نرم توليد شده توسط امام و انقلاب اسلامي متفاوت از نوع قدرت نرم غربي است؛ نكتهاي كه انقلاب اسلامي را حتي از انقلابهاي بزرگ جهاني متمايز ساخته است. امام خميني(ره) در وصيتنامه سياسي– الهي خود به صراحت بر اين نكته تأکيد داشتهاند كه: «نبايد شك كرد كه انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست، هم در پيدايش و هم در کيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام[11]» (؟؟؟؟؟؟؟) ميشل فوكو فيلسوف پستمدرن فرانسوي به نكتهاي اشاره دارد كه به طور دقيق نشاندهنده متفاوت بودن خاستگاه انقلاب اسلامي و قدرت نرم آن از انقلابها و قدرت نرم غربي آن است: »من قبول دارم كه از قرن هجدهم به بعد هر تحول اجتماعي اتفاق افتاده است بسط مدرنيته بوده، اما انقلاب ايران تنها حركت اجتماعي است كه در برابر مدرنيته قرار دارد» (حاجتي، 1381، ص41).
به عبارتي روح حاكم بر انقلاب اسلامي كه روحي ديني و خداباورانه است كاملاً متفاوت از روح ماديگرانه و سكولاريستي مدرنيته، نظامهاي سياسي برخاسته از آن و حتي انقلابهاي شكل گرفته در اين فضا بوده است. از همين روي خاستگاه قدرت و قدرت نرم و طبيعت و ماهيت آن متفاوت از نوع غربي آن است كه خود موضوع يك مقاله ديگر است.
نكاتي درباره قدرت نرم
قدرت نرم[12] پديدهاي است نو، ليكن ريشه در تاريخ گذشتههاي بسيار دور دارد. به عبارت ديگر هر چند امروز واژه قدرت نرم در سطحي گسترده بين قدرتهاي بزرگ و دولتها رايج شده، ليكن از چندين قرن پيش از ميلاد مسيح اين مفهوم– اما نه به اين نام- مطرح بوده است. هنگامي كه "كنفوسيوس" فيلسوف معروف چيني از"لائوتسه" بنيانگذار مكتب و مذهب تائو پرسيد "تائو چيست؟" لائوتسه دهانش را گشود ولي چيزي نگفت. كنفوسيوس لبخندي زد و به شاگردانش كه مطلب را درك ننموده بودند توضيح داد كه لائوتسه در طريقت از ما پيشي گرفت. در دهان او دنداني وجود ندارد بلكه فقط يك زبان است. در دهان سختترينشان (دندانها) نابود شدند، ليكن نرمترينشان (زبان) زنده مانده است. يعني قدرت نرمي بيشتر از قدرت سختي است. اين است تائو.
ريشههاي قدرت نرم را به لحاظ تاريخي حتي در انديشههاي استراتژيستهاي بزرگي چون كنفوسيوس و "سن تزو" به روشني ميتوان مشاهده نمود. ديدگاه تزو (شش قرن پيش از ميلاد مسيح) عمدتاً اراده دشمن و شكست آن را هدف قرار داده است. در جبهه خودي نيز بر رهبري و فرماندهيكه داراي نفوذ اخلاقي، خردمندي و انصاف باشد تأكيد دارد. براي نمونه تصريح ميکند: مقصود من از نفوذ اخلاق امري است كه موجب هماهنگي مردم با رهبرانشان است به گونهاي كه مردم رهبران خود را در زندگي و مرگ پيروي كنند، بيآنكه از به خطر افكندن زندگي خويش هراسي به دل راه دهند (تزو، 1364، ص30) وي معتقد است که چنانچه با مردم به مهرباني و عدل و انصاف رفتار و بدانها اعتماد شود، ارتش واجد روحيه همبستگي ميشود و همگان از خدمت به رؤساي خود خوشدل خواهند بود[13]. هر چند ديدگاه استراتژيستهاي كهن شرقي همچون سن تزو بر ارزشهاي موجد قدرت نرم تأكيد دارد، ليكن چنين نگرشي در اديان الهي به ويژه اسلام در سطح بسيار بالايي به چشم ميخورد.
با گرايش بنيانهاي اصلي قدرت از نظاميگري به اقتصاد و از اقتصاد به فرهنگ و قدرت اطلاعات، امروزه بيشتر بر روي قدرت نرم و تأثيرات عميق و پايدار آن تأکيد ميشود. بر اين اساس و با توجه به تطور مفهوم قدرت بحث تهديدات ملي نيز دگرگون شده است. در واقع، امروز برخلاف گذشته اشغال نظامي و كلاسيك کشورها يا حكومتها كمتر موضوعيت دارد بلكه بيشتر بر اشغال بنيانهاي فكري و باورهاي ملتها و تغيير ذهنيت و فضاي ذهني انسانها تأکيد ورزيده ميشود. تغيير يا ساختن ذهنيت افراد يا ايجاد عينيتهاي غيرحقيقي با بهرهگيري از ابزار رسانه بسترساز سلطة جديد استعمار و شكلگيري هژموني فرهنگي آن شده است. بر اساس نظريه "کاشت" استعمار با بهرهمندي از ابزار رسانه به ويژه تلويزيون، اينترنت و ماهواره جهانبيني خود را درون خانوادهها کشت نموده، قدرت مجازي برداشت ميکند. در اين روش، به جاي بهرهگيري از شكل آمرانة قدرت، اقناعسازي با آثار پايدار آن بر ملتها دنبال ميشود و نوعي مشروعيت و حقانيت فرهنگي براي مجري آن به همراه ميآورد كه از آن به هژموني فرهنگي تعبير ميشود.
در حال حاضر، مبدع قدرت نرم را ژوزف ناي[14] ميدانند. وي تصريح ميکند كه قدرت نرم توانايي تحصيل اهداف از طريق اقناع و جذب ديگران به جاي اجبار است (ناي، 2004). او با برشماري راههاي سهگانه دستيابي به هدف در نهايت تحصيل هدف از طريق قدرت نرم را كمهزينهتر و بهتر دانسته است.
مفهوم اساسي قدرت عبارت است از توانايي نفوذ بر ديگران مبني بر اينكه آنها آنچه خواست شماست را انجام دهند. سه روش براي انجام اين كار وجود دارد: يكي ترسانيدن آنها با چماق؛ دوم تطميع آنها با هويج، و سوم جذب آنها به همكاري است، به گونهاي كه آنها خواستار آنچه شما ميخواهيد باشند. اگر شما بتوانيد ديگران را چنان جذب كنيد كه آنچه شما ميخواهيد آنها نيز بخواهند، هزينه خيلي كمتري از چماق و هويج بر شما تحميل ميشود (ناي، 1387، ص24).
ژوزف ناي در كتاب قدرت در توضيح قدرت نرم يادآور ميشود كه قدرت نرم عبارت است از تواناييكسب "مطلوب" از طريق جاذبه، نه اجبار يا تطميع، قدرت نرم از جاذبيت فرهنگ، ايدهآلهاي سياسي[15] و سياستهاي يك كشور ناشي ميشود. وقتي سياست ما از نظر ديگران مشروع و مورد قبول باشد قدرت نرم ما افزايش مييابد.[16] ناي در بخشي ديگر از كتاب خود عنصر اغوا را كه داراي بار ارزشي منفي است مرتبط با قدرت نرم دانسته چنين تصريح دارد: «اغوا هميشه مؤثرتر از اكراه است و ارزشهاي زيادي مانند دمكراسي، حقوق بشر و فرصتهاي فردي[17] وجود دارند كه به شدت اغواكننده است» (ناي، 1387، ص25). در بحث مذهب و قدرت نرم ناي مذهب را واقعاً فراموش ميكند. او صرفاً يادآور ميشود كه براي چندين قرن جنبشهاي مذهبي سازمانيافته از قدرت نرم برخوردار بودهاند (هاينس، بيتا).
با توجه به اينکه خاستگاه قدرت نرم و ابعاد معرفتشناسانه، هستيشناسانه و انسانشناسانة غرب كاملاً متفاوت از اسلام و ديدگاههاي رهبري امام خميني(ره) است اين مقاله ميکوشد قدرت نرم، ابعاد و ماهيت و منابع آن را در انقلاب اسلامي با تأکيد بر ديدگاههاي امام خميني(ره) مورد بررسي قرار دهد.
امام خميني(ره) و بازتوليد قدرت نرم
هر چند منظومه فكري امام خميني(ره) مبتني بر ابعاد نظري با خاستگاه آموزههاي ديني است، ليكن برخي از عناصر محوري اين منظومه در مراحل سهگانه تخريب، تأسيس و استمرار انقلاب اسلامي در توليد قدرت نرم نقش محوري و بنيادين داشتهاند. خودساختگي امام، آگاهي به زمان، تدبير، شجاعت كمنظير، اتكال به خدا، اعتماد به نفس و اعتقاد به مردم، عنصر تكليفگرايي و.... ابعادي از اين منظومه بودهاند كه بسترساز قدرت نرم در انقلاب اسلامي شدند. ويژگيهاي برجستة شخصيتي امام خميني(ره) كه خود پديدآورندة جاذبيتي بالا در بين تودهها و حتي نخبگان فكري و علمي بوده است بسترساز آن شد كه بسياري از نويسندگان غربي و حتي امريكايي از او با تقدير و احترام ياد كنند. در زيباترين تعبير يرواند آبراهاميان امام خميني(ره) را مظهر سجاياي امام علي (ع) (شجاعت، درستكاري و هوشمندي سياسي) تعريف نموده است (آبراهاميان، 1377). هر چند ويژگيهاي شخصيتي امام عامل جذب طيفهاي فكري مختلف از مسلمانان و غيرمسلمانان در ايران و جهان شد، ليكن ايشان با بهرهگيري از عناصر فکري خاص خود قدرتي پايدار، فرهنگي و عزتبخش و در يك کلام قدرت نرمي توليد كردند كه هنوز پس از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، آثار و نمودهاي بالنده و پوينده آن در سطح ملي، منطقهاي و جهان مشاهده ميشود.
منظومة فكري امام خميني(ره) دربر دارنده عناصري متعدد است كه آثار وضعي آن توليد قدرت نرمي است كه به مراتب از قدرت سخت يا قدرت نرم سلطهگران جهاني بيشتر است و به راستي اگر درست هدايت شود بسترساز توسعه و تمدن اسلامي و چشمانداز روشني براي جهان اسلام خواهد بود. در ادامه به برخي از مؤلفهها، منابع يا سازوكارهاي توليد قدرت نرم توسط امام خميني(ره) اشاره ميشود:
اعتقاد امام به تحصيل و كسب قدرت
هرچند قدرتطلبي و استفاده ابزاري از قدرت در اسلام و آموزههاي ديني امري مذموم شناخته شده است و در سيره عملي امام خميني(ره) بجز روح تكليفگرايي نقطهاي از جاهطلبي و قدرتطلبي ديده نميشد، ليكن نكته جالب آن است كه امام در جملهاي زيبا كسب قدرت و هدف ارزشمند تحصيل قدرت به مفهوم خاص آن را به صراحت براي جهانيان اعلام داشته است:
من به صراحت اعلام ميكنم كه جمهوري اسلامي ايران با تمام وجود براي احياء هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذاري ميكند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاهطلبي و فزونطلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد براي پيشبرد اهداف و منافع ملت محروم برنامهريزي كنيم. ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم. ما اعلام ميكنيم كه جمهوري اسلامي ايران براي هميشه حامي و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و كشور ايران به عنوان يك دژ نظامي و آسيبناپذير نياز سربازان اسلام را تأمين و آنان را به مباني عقيدتي و تربيتي اسلام و همچنين به اصول و روشهاي مبارزه عليه نظامهاي كفر و شرك آشنا ميسازد (صحيفة نور، ج2، ص238).
ديدگاه امام در موضوع قدرت، ماهيت، منابع و روش تحصيل آن كاملاً از مباحث رايج قدرت در سطح جهان متفاوت است. امام به قدرت نه به عنوان هدف بلكه به مثابة وسيله مينگريستند، وسيلهاي كه به كمك آن بتوان ارزشهاي والاي ديني همچون سعادت و كرامت انساني، هدايت، اجراي قسط و عدل و در يك كلام اجراي حدود الهي را محقق ساخت. خاستگاه اين نگرش آموزههاي ديني و همان رويكرد حضرت امير(ع) نسبت به قدرت و حكومت بود. همان نگرشيكه تصريح مينمود ارزش حكومت بر مردمان زمانش از كفش پينهزدهاي كمتر است مگر آنكه به وسيله آن قدرت و حكومت بتواند حقي را احقاق نمايد. يا آنجا كه حضرت ميفرمايد اگر همه دنيا را با همه آنچه در آن است يكجا به من بدهند كه به ناحق بال مگسي را از دهان موري باز ستانم هرگز چنين نخواهم كرد. از اين روي ماهيت قدرت و ابعاد مختلف آن متفاوت از رئاليسم قدرت[18] غربي[19] است، ديدگاهي كه تمركز قدرت را فسادآور دانسته و هر مسئلهاي را از زاويه قدرت مينگرد ديدگاهي كه "انسان را گرگ انسان" و"جنگ همه عليه همه" و قانون جنگل را مطرح ميسازد.
عنصر بيدارسازي و آگاهيبخشي
عنصر بيدارسازي و آگاهيبخشي که يکي از مهمترين عناصر رسالت انبياء الهي و معصومين عليهمالسلام با هدف تأمين سعادت دنيوي و اخروي انسانها بوده و در سيره عملي امام خميني(ره) همواره وجود داشت، بسترساز شکلگيري کانون امام و حرکت محرومين، مستضعفان و مسلمانان بوده است که به نوبه خود به بازآفريني ابعادي از قدرت نرم کمک کرده است. امام که ريشة عقبماندگي ملتها و مسلمانان را در غفلت، بيتفاوتي و از خودبيگانگي آنان از يکسو و نقش اجانب و عوامل داخلي آنها از سوي ديگر ميدانستند تمام هّم خود را مصروف آگاهيبخشي، الهام و حرکت ملتها نمودند: «ما بايد از اين به بعد اين هوشياري که ملتمان پيدا کرده است، جديت کنيم که ادامه پيدا کند. ما صدمه اين غفلت را سيصد سال است که داريم ميخوريم (صحيفه نور، ج5، ص155). ايشان بيتفاوتي ملتها را نتيجة غفلت آنها و غفلت تحميل شده از سوي قدرتهاي سلطهگر و عوامل داخلي آنها برشمرده، آسيب کشور را مرتبط با همين عنصر غفلت ذکر ميکنند: «يک کشور وقتي آسيب ميبيند که ملتش بيتفاوت باشد راجع به آسيبها» (صحيفة نور، ج13، ص26). يا در جايي ديگر ميفرمايند:
مسلمانان بايد خودشان را پيدا کنند يعني بفهمند که خودشان يک فرهنگي دارند، خودشان يک کشوري دارند، خودشان يک شخصيتي دارند... آنها [سلطهگران جهاني] يک همچون فرهنگي را براي ما درست کردند که ما از خودمان بيخود شويم و آنها تمام چيزهايي که ما داريم و حيثيتي که ما داريم ببرند (صحيفة نور، ج6، ص220).
نکته ديگر آنکه امام(ره) شرط بيداري را اولين گام در خروج از رقيت و سلطه ابرقدرتها و تعيين سرنوشت ملتها دانستهاند. در واقع عنصر بيداري به عنوان کانون الهام و حرکت، قدرتي را در سطح منطقه و جهان خلق نمود که نظم تحميلي و سلطهگرانه و حتي هژموني آنها را به چالش کشيد.
ملتي که بخواهد سر پاي خود بايستد و اراده خودش را خودش بکند لازم است که اول بيدار شود. در سير اليا... هم اهل معرفت گفتهاند که نقطه "بيداري" منزل اول است. در طول تاريخ در اين سدههاي آخر کوشش شده است که ملتهاي جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجه به شخصيت خودشان نباشد و شخصيت خودشان را اصلاً وابسته به غير بدانند (صحيفة نور، ج14، ص1). در جاي ديگر امام ميفرمايند: بيداري اول قدم است، اول قدم يقظه است، در سير عرفاني هم يقظه اول قدم است. در اين سير اين هم سير الهي و عرفاني است، بيداري اول قدم است و کشورهاي اسلامي، ملتهاي مسلم، ملتهاي مستضعف در سرتاسر جهان، اينها بيدار شدهاند و سياههاي امريکايي کتک اين بيداري را ميخورند و انشاءا... پيروز خواهند شد (صحيفة نور، ج12، ص141).
نتيجه وضعي بيداري ملت ايران که حاصل تلاشهاي درازمدت و بيدارگرانه امام از بدو ورود به صحنه سياست (1341) تا پيروزي انقلاب اسلامي (1357) بود موجبات بحران مشروعيت براي رژيم سلطنتي پهلوي را فراهم آورد. در واقع در پرتو بيداري و آگاهي ملت ايران نسبت به سياستهاي نامشروع استبداد داخلي و استعمار خارجي بوده که اين ملت خود را محق در هم شکستن نظم تحميلي و حاکم بر ايران آن عصر ميدانست و همراهي و همگامي خود را در مبارزه بيامان با سلطنت شاهنشاهي و امپراليسم امريکا و صهيونيسم جهاني ميديد. در واقع جوشش و خروش حرکت مردمي عليه ناهنجاريهاي موجود ريشه در بيداري و آگاهي آنان از مسائلي داشت که توسط امام خميني(ره) به طور رسمي دستکم بيش از يک دهه و نيم تبيين شده بود. يرواند آبراهاميان انتقادات امام از رژيم حاکم را حول محوريهايي ذکر نموده که عامل نارضايتي همه جناحهاي مخالف رژيم بوده است:
امتيازات داده شده به غرب، پيوند پنهان و غيرمستقيم با اسرائيل، هزينههاي بيهوده تسليحاتي، فساد رايج در ميان بزرگان دولتي، رکود و نابساماني در بخش کشاورزي، افزايش هزينه زندگي، کمبود مسکن و گسترش روزافزون حلبيآبادها، شکاف فزاينده ميان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامهها و احزاب سياسي، ايجاد دولت ديوانسالاري حجيم و زير پا گذاشتن قانون اساسي (آبراهاميان، 1377، ص656).
ناگفته نباشد که فراتر از اين موارد امام مشروعيت سلطنت پهلوي را به لحاظ نظري نيز زير سؤال برده بودند و در کتاب حکومت اسلامي خود با نقل قولي از پيامبر اسلام(ص)، سلطنت و ملوک را منفورترين کلمه در نزد رسولا... ذکر نمودند (امام خميني، ؟؟؟؟؟؟) همين روشنگريها و آگاهيبخشيها در طول حيات ايشان نسبت به سلطه قدرتهاي شيطاني و صهيونيسم بينالملل نيز گسترش يافت. اصطلاح "شيطان بزرگ"، "امالفساد قرن20" و دهها عنوان ديگر بر امپراليسم و صهيونيسم جهاني ضمن آنکه چهرة قدرتهاي شيطاني را در نزد ملت ايران، ملتهاي مسلمان و جهان سوم مخدوش ميکرد و هژموني و مشروعيت آنها را با بحران مواجه ميساخت، خود به بازتوليد قدرت در بين مظلومان و محرومان عالم اعم از مسلمان و غيرمسلمان کمک شاياني مينمود. تأکيد امام بر حمايت از مظلومان و محرومان جهان، مبارزه با سلطه و استکبار جهاني، در هم شکستن ابهت و هيمنه آنها از طريق جملات زيبايي مانند "امريکا هيچ غلطي نميتواند بکند" "ما امريکا را زير پا ميگذاريم" و... از يکسو در هم شکنندة وجهه و قدرت سلطهگران جهان گرديد و از سوي ديگر ايجادکننده اميد، جوشش حرکت، همبستگي، اتحاد و قدرت نرم بود.
بهرهگيري از اسلام و آموزههاي ديني
مهمترين کانون توليد قدرت نرم در انقلاب اسلامي– که نمود آن را در بسيج يکپارچة سياسي تودهها و طبقات اجتماعي مختلف ميتوان مشاهده نمود– دين و آموزههاي ديني بود که با ابتکارات خاص و خلاقيتهاي برجستة امام به عنوان موتور محرک انقلاب به کار گرفته شد. البته روح حاکم بر انديشهها و دستورات اسلام، روح جمعي است که در بطن خود تضمينکننده و دربر دارنده وحدت و يکپارچگي مسلمانان است. هر چند به لحاظ نظري تأکيدات زيادي بر وحدت و اعتقاد به حبلا... (و اعتصموا بحبلا... جميعاً و لا تفرقوا) به عنوان يک عنصر عزتبخش وجود دارد، ليکن متأثر از حاکميت انديشههاي غربگرايانه، سکولاريستي و مادي بيگانه و عوامل استبدادي وابسته به آن روح جمعي، تعاون و اتحاد اسلامي مسلمانان چه در سطح بومي و ملي و چه در سطح فراملي از بين رفته بود. در واقع رويکرد ترويج و تعميق عالمانه و عامدانه انديشههاي مادي و سکولاريستي با عامليت غرب و عوامل وابسته داخلي آن ريشهکنسازي باورها و ارزشهاي مسلط کشورهاي ياد شده را هدف قرار داده بود. حاکميت روح تفرد و فردگرايي منفي و به تعبير آبراهاميان عدم سازش دو ايراني با يکديگر ولو براي گرفتن پول از نفر سوم[20] در ايران حاکي از حاکميت روح تفرقه و مخدوش بودن روح جمعگرايانه و اتميزه بودن جامعه ايران تا اواخر دهه1970/1350 بود. کشورهاي اسلامي و جهان سوم نيز تا اواخر قرن بيستم و برخي تا به امروز چندان وضعيتي بهتر از ايران آن دوران نداشته و ندارند.
پيروزي انقلاب اسلامي آغازي بود بر پايان حاکميت روح جمود، رکود و رخوت و تفرقه در ايران و جهان اسلام. در اينجا اسلام و آموزههاي ديني آن به عنوان مهمترين عامل وحدتبخش در ايران و سپس در بين تودههاي مسلمان منطقه عمل نمود. هاينس جفري در کتاب"مذهب، قدرت نرم و روابط بينالملل" پس از اشاره به سقوط شاه و مقايسه انقلاب ايران با انقلاب برخي کشورهاي منطقه همچون مصر، عراق، سوريه و چين تأکيد دارد که انقلاب ايران اولين انقلاب مدوني بود که برتري و تفوق ايدئولوژيکي، اشکال سازماني، هدايت افراد و اهداف مورد ادعايش همه مذهبي بودند؛ گفته ميشود که اصول راهنماي آن از قرآن و سنت گرفته شده باشد (جفري، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟).
در پرتو آموزههاي وحدتبخش اسلامي و رهبري هدايتگرانه امام خميني(ره) بود که روح تفرد و فردگرايي منفي حاکم بر ايران جاي خود را به بسيج سياسي يکپارچه و روح جمعي داد. در واقع روح جمعي برخاسته از انديشههاي اسلامي انقلاب غير قابل قياس با ساير انقلابها حتي انقلابهاي بزرگ دنيا بود. به تعبير بسياري از نويسندگان غربي، در انقلابهاي بزرگي چون انقلاب کبير فرانسه 1789، انقلاب اکتبر شوروي 1917، انقلاب فرهنگي چين 1949 و.... تنها قيام يک طبقه عليه طبقه حاکم مطرح بود، ليکن در انقلاب اسلامي به لحاظ فراگيري و گستردگي انديشههاي اسلامي بحث فراطبقاتي و قيام همه طبقات عليه رژيم پهلوي مطرح شد. اين امر يکي از شگفتيهاي انقلاب اسلامي بوده است. به همين لحاظ انقلاب اسلامي را يک انقلاب پوپوليستي يا فراطبقاتي ناميدهاند. ميشل فوکو که با دو بار سفر به ايران شاهد وقوع انقلاب اسلامي ايران بود سخن از مشاهده روح جمعي، تنها در انقلاب اسلامي ايران داشت. اراده جمعي تا کنون به چشم ديده نشده است و من شخصاً فکري کردم که اراده جمعي مانند خدا هرگز به چشم ديده نميشود. نميدانم شما با ما هم عقيدهايد يا خير. ما در تهران و در تمام ايران اراده جمعي ملتي را ديديم. اين درخور تجليل است، چيزي نيست که هر روز ديده شود... اين اراده جمعي که در نظريههاي ما هميشه کلي است؛ در ايران مطلقاً روشن و معين و ثابت ماند و به اين ترتيب دخولي ناگهاني در تاريخ کرده است. نکته مهم ديگر آنکه امام خميني(ره) با بهرهگيري از اسطورة جهاد و شهادت، حضرت امير(ع) و سيدالشهدا(ع) و مقايسه زندگاني سيره عملي آنان با وضعيت موجود حاکم بر ايران از يکسو و از سوي ديگر مقايسة رژيم پهلوي با رژيم يزيد و مطرح کردن"کلُ يومٍ عاشورا و کلُ ارضٍ کربلا" باعث جوشش، حرکت و قيام يکپارچه ملت مسلمان عليه حکومت ستمشاهي پهلوي شد. امام در پيامي به مناسبت هفتمين روز کشتار هفده شهريور خطاب به ملت ايران تصريح نمودند: «قيام شما در مقابل ديکتاتور اصلي که تمام شعائر ملي و مذهبي را زير پا گذاشته چون [قيام] اميرالمؤمنين در مقابل معاويه ميباشد که عملي بيش از اعمال آن ديکتاتور مرتکب نشده بود» (صحيفة نور، ج1، ص48) و در پيامي به مناسبت کشتار محرم سال 1356 به ملت ايران فرمودند: «نهضت دوازده محرم و پانزدهخرداد در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب پيروي از نهضت مقدس حسين(ع)... [بود]» (صحيفة نور، ج1، ص449). نکتة ديگر آنکه هر چند که روح مسئوليتپذيري، ايثار، جهاد و شهادتي را امام با بهرهگيري از قيام عاشوراي حسيني در ملت ايران زنده نمود، منحصر به دوران اوليه انقلاب اسلامي نبود بلکه طي سه دهه گذشته به ويژه در دوران جنگ تحميلي همواره مقابل سلطهگران جهاني نمود و ظهور مييافت. جنگ تحميلي عراق عليه ايران، با همه حمايتهاي شرق و غرب و ارتجاع منطقه از رژيم بعث عراق تنها جنگ در يک صد سال اخير بود که ايران با بهرهگيري از روح جهاد و شهادت از آن سربلند و پيروز بيرون آمد و توانست رژيم بعث عراق را از خاک ميهن اسلامي بيرون رانده و ماشين جنگي عراق را با همه حمايتهاي نظامي و سياسي غرب و شرق در هم بشکند. جيمز بيل شکست ماشين جنگي عراق را با همه حمايتهاي نظامي غرب و شرق متأثر از روح جهاد و شهادت شيعه ذکر کرده است (بيل، 1368). دين و مذهب طي سه دهة گذشته به عنوان مهمترين کانون جوشش قدرت نرم از طريق ايجاد روح همبستگي و وحدت در کشورمان عمل نموده است.
آبراهاميان نيز بر اين باور است که:
مذهب، احساس همبستگي گروهي و اجتماعي مورد نياز جمعي مناطق فقيرنشين و حلبيآبادها را فراهم کرد؛ همان احساسي که آنها پس از ترک روستاهاي کاملاً همبسته و منسجم خود و وارد شدن به فضاي بيهنجاري حلبيآبادهاي جديد بي در و پيکر از دست داده بودند (آبراهاميان، 1377، ص660).
امام خميني(ره) در قالب جملاتي مختلف، رمز پيروزي انقلاب، وحدت و يکپارچگي ملت، تغيير جريان مسير تاريخ بشري، غلبه بر توپ و تانک، غلبه بر قدرتهاي شيطاني و.... را متأثر از اسلام و علت شکستها را متأثر از بيتفاوتي نسبت به اين دين و ارزشهاي والاي آن دانستهاند. جملاتي چند از ايشان نشانگر اهميت و جايگاه والاي اسلامي در بازتوليد قدرت و حفظ نظام اسلامي و ارزشهاي والاي انقلاب اسلامي است: «اينها از اسلام ميترسند، از من و تو نميترسند، اينها از اسلام ميترسند. اسلام بود که جوانها را غلبه داد بر توپ و تانک و همه چيزها بر همه قدرتها ملت را غلبه داد» (صحيفة نور، ج8، ص489). «تحولي که در نفوس مسلمين پيدا شد رمز پيروزي بود» (صحيفة نور، ج6، ص339). ملت ايران با وحدت کلمه و اتکال به اسلام، نهضت را پيش برد و اين رمز را از دست نخواهد داد (؟؟؟؟؟؟؟؟؟). اعتقاد و پايبندي امام به اسلام و قيام براي خدا و مبارزات ايشان با رژيم ستمشاهي حدود نزديک به دو دهه پيش از ورود ايشان به صحنه رسمي سياسي بوده است. در دستخطي که از 15 ارديبهشت 1323 در دست است ايشان "قيام براي خدا را تنها راه اصلاح جهان" و فلسفه انبياء الهي از آدم تا خاتم دانستهاند: «خودخواهي و ترک قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره کرده و کشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده» (رجبي، 1378، ص17).
در مقايسه با همه حرکتها، قيامها و نهضتهاي يک سده اخير، انقلاب اسلامي، اصيلترين، موفقترين و عميقترين حرکتي بود که اتفاق افتاد و به پيروزي رسيد. صرفنظر از ويژگيهاي برجستة شخصيتي امام و هوش و درايت ايشان در هدايت اين حرکت، بهرهگيري ايشان از ارزشهاي معنوي و ديني مهمترين رمز موفقيت ايشان بوده است. نکته بسيار جالب آنکه ايشان در سال 1332 يعني يک دهه پيش از ورودشان به عرصة مبارزات سياسي، در بحث نهضت ملي شدن صنعت نفت، آيتا... کاشاني– مبارز پيري که سالها در عراق با استعمار انگليس جنگيده بود– را نصيحت نمود. در نصيحت ايشان به آيتا... کاشاني اين نکته کليدي به چشم ميخورد که ايشان از آن مبارز پير ميخواهد که رنگ و صبغة ديني نهضت ملي را پر رنگ نمايد تا نهضت بتواند پيروز شود. به زعم امام دليل شکست نهضت آن بود که اين کار صورت نگرفت و آيتا... کاشاني وارد کار سياست گرديد و رئيس مجلس شد:
در خلال نهضت کاشاني و دکتر مصدق که جنبه سياسي نفت قويتر بود در نامهاي به کاشاني نوشتم که لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اينکه جنبه مذهبي را تقويت کند و بر جنبه سياسي چيرگي دهد به عکس رفتار کرد؛ به گونهاي که رئيس مجلس شوراي ملي شد و اين اشتباه بود. من از او خواستم که براي دين کار کند نه اينکه سياستمدار شود (قاضيزاده، 1377، ص 27).
امام به صراحت علت شکست نهضت ملي شدن صنعت نفت را عدم توجه به اسلام يعني همان کانون توليدکننده قدرتي که سرنوشت نهضتها و حرکتها را تعيين ميکند دانسته يادآور شدند: «قضيه نفت چون اسلامي نبود نتوانستند کاري انجام دهند (قاضيزاده، 1377، ص27).
سيره عملي امام خميني(ره) دقيقاً در مراحل پيش و پس از انقلاب اسلامي و تخريب نظام شاهنشاهي، نيز تأسيس و استمرار نظام جمهوري اسلامي ايران آن بود که همواره دين، خدامحوري و اسلامگرايي در مرکز توجه و تصميمات ايشان قرار داشت. ايشان بارها تأکيد کردند که ما بايد خود را فداي اسلام و حفظ آن کنيم، شاهکليدهاي استمرار و تداوم انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران را امام پيوسته در دو مفهوم به شدت به هم وابسته "وحدت کلمه" و "اتکاء به اسلام" ميدانستند و همواره تأکيد داشتند تا زماني که "وحدت کلمه" و "اتکاء به خدا" داشته باشيد هيچ آسيبي به کشور شما وارد نميشود. اينجاست که ميتوانيم نقش برجسته دين و ارزشهاي ديني را در همبستگي اجتماعي و وحدت کلمه به تعبير امام (ره) و قدرت نرم و جوشش برخاسته از دين را در مقابل همه تهديدات سختافزاري خارجي و يا داخلي لمس نماييم.
تزريق روح خودباوري و اعتماد به نفس در ملتها
هرچند دين مبين اسلام مؤمنان و مسلمانان را عزت داده (و لله العزه و لرسوله و للمؤمنين) و آنان را از پذيرش سلطه کفار که بسترساز خودباختگي ميشود بازداشته است (لن يجعلا... للکافرين علي المؤمنين سبيلاً[21]) ليکن استعمار و استبداد داخلي با بهرهگيري از شيوههاي نفوذ و سلطه فرهنگي و عنصر سرکوب در طول زمان روح خودباوري و اعتماد به نفس را که از مهمترين عناصر هويتساز فرهنگي جوامع جهان اسلام و سوم است از آنها گرفتند. البته آيات و روايات بسياري در تکريم و بزرگداشت مسلمانان و مؤمنان وجود دارد، ليکن تلاشهاي عالمانه و عامدانه استبداد و استعمار فرصتي براي بروز و ظهور هويت تاريخساز مسلمانان در طي چند قرن گذشته باقي نگذاشت. در واقع روح خودباختگي و وابستگي در طي قرنها فشار و سرکوب و تلاشهاي فرهنگي استعمار و استبداد تبديل به صفت ثانوي مسلمانان شد.
امام خميني(ره) با درک اقدامات و سياستهاي استعماري و استبدادي از يکسو و آشنايي عميق با آموزههاي ديني، عنصر هويتساز خودباوري را در ملت ايران و ملتهاي مسلمان و جهان سوم زنده نمود. در اينجا فقط براي نمونه جملاتي را از ايشان ذکر مينماييم: «اساس همه شکستها و پيروزيها از خود آدم شروع ميشود. انسان اساس پيروزيها و اساس شکست است. باور انسان اساس تمام امور است» (صحيفة نور، ج14، ص193). در جاي ديگر ميفرمايند: «باور کنيم که خودمان ميتوانيم، اول هر چيز اين باور است که ما ميتوانيم اين کار را انجام بدهيم. وقتي اين باور آمد اراده ميکنيم، وقتي اراده در ملتي پيدا شد همه به کار واميايستند، دنبال کار ميروند» (صحيفة نور، ج14، ص78). «هرکاري را که انسان باورش اين است که ضعيف است نسبت به آن کار، نميتواند آن کار را انجام دهد» (صحيفة نور، ج14، ص193).
عمده اين است که شما دو جهت را در نظر بگيريد که من کرراً عرض کردم: يکي اعتماد به خداي تبارک و تعالي که وقتي براي او بخواهيد کار بکنيد به شما کمک ميکند و راهها را براي شما باز ميکند. در هر رشته که هستيد راههاي هدايت را به شما الهام ميکند و يکي اتکال به نفس، اعتماد به خودتان، شما خودتان جوانهايي هستيد که ميتوانيد کارها را انجام بدهيد... به شرط اينکه اعتماد به نفس خودشان را داشته باشند و متعقد بشوند به اينکه "ميتوانيم". در رژيم سابق نميتوانيم را شايع کردند و مجدداً تأکيد ميکنم که لازم است با اين دو خصيصة اتکال به خداي تبارک و تعالي، اطمينان به نفس به پيش برويد و بعد از مدتي خواهيد ديد که راههاي سعادت بر شما باز ميشود (صحيفة نور، ج18، ص190).
احياء روح جهاد و شهادت
جهاد و شهادت دو عنصر تاريخساز و سرنوشتآفرين حيات اجتماعي مسلمانان است. حضور اين دو عنصر در حيات سياسي– اجتماعي مسلمانان نقشي برجسته در هويت ديني، فرهنگي و بومي مسلمانان دارد و فراموشي اين دو عنصر چنانکه حضرت امير(ع) اشاره دارند باعث ذلّت و بيچارگي آنان ميشود. امام خميني(ره) که خود پيشتاز جهاد و شهادت بود و سينهاش را براي گلولههاي دشمن آماده نموده بود و در واقع خود پيش از هرکس ديگر عامل به آن بودند توانست با احياء اين دو عنصر، الهام و تحرک را در ميان ملتها در برخورد با استبداد و استعمار ايجاد کند. "جان دي استمپل" نويسنده معروف امريکايي در کتاب "درون انقلاب ايران" تصريح دارد: «بخشي از قدرت [امام] خميني(ره) از علاقه مشهور او به شهادت در راه انقلاب اسلامي ناشي ميشد. اگر مرگ [امام] خميني به شاه کمک ميکرد او از مردن بيم نداشت (1377، ص37).
دو عنصر جهاد و شهادت از جمله عناصرياند که تنها در منظومه فکري و هويتساز مسلمانان يافت ميشوند، عناصري که حضورشان براي فرهنگ و تمدن اسلامي هويتساز است و بسترساز اعتماد به نفس و خودباوري مسلمانان و ترس و زبوني دشمنان اسلام ميباشد. اين دو عنصر تنها در پيروزي انقلاب اسلامي مؤثر نبوده بلکه به همان نسبت و بيشتر در حفظ و تداوم انقلاب اسلامي نقشآفرين بوده است. جنگ نابرابر تحميلي تنها جنگي است که در آن کل قدرتهاي شيطاني امريکا، اروپا، شوروي، ارتجاع منطقه و... در برابر جمهوري اسلامي ايران ايستادند و تنها جنگي بود که در يکصد سال اخير ايران اسلامي از آن سربلند و موفق بيرون آمد و دشمن متجاوز را وادار به خروج از سرزمينهاي اشغالي نمود. "جيمز بيل" ايرانشناس سرشناس امريکايي نقش جهاد و شهادت را در اين جنگ چنين تبيين نموده است:
خميرمايه روحيه بالا که پشتوانه تلاشهاي جنگي ايران است در مفاهيم جهاد و شهادت نهفته است ليکن هر مسلمان معتقد ذاتاً آن را درک ميکند... نظام اعتقادي اسلام که مفاهيم جهاد و شهادت اساس آن است تأثيرات بسياري بر روحيه و شادابي جمهوري اسلامي ايران دارد. اين نظام اعتقادي اشکال قدرتمندي از شهادت و بيباکي را ميآفريند که براي پيروزي در صحنه نبرد حياتي است (1368، صص423-420).
نويسنده ديگري به نام "پيربلانشه" با اشاره به نقش تحولآفرين و تاريخساز شهادت در پيروزي انقلاب اسلامي تصريح ميکند: «ملت ايران با فرياد بيپايان شهيد، شهيد از شر شاه خلاصي يافتند، در سرتاسر تاريخ اين يک رخداد باور ناکردني، بينظير و بيسابقه است» (1358، ص؟؟؟).
نقش تاريخساز و تحولآفرين جهاد و شهادت که جايگاه والايي در اسلام و آموزههاي ديني دارند به صراحت مورد تأکيد قرآن کريم، پيامبر اکرم (ص)، اميرمؤمنان(ع) و ساير معصومين عليهم السلام بوده است. چنانکه حضرت امير(ع) جهاد را دري از درهاي بهشت ميداند که خداوند بر روي بندگان خاص خود باز ميکند و آن را لباس تقوا ميداند.. (فأن الجهاد باب من ابواب الجنه فتحا... لخاصه اولياء و هو لباس التقوي و...) [؟؟منبع؟؟]
به همان اندازه که فراموشي جهاد در جامعه اسلامي موجب ذلّت مسلمانان آن جامعه به تعبير اميرمؤمنان ميشود، به همان نسبت برخورداري از روحيه جهاد و شهادت، آفريننده قدرت نرم، بالندگي و بازدارندگي در مقابل دشمنان اسلام است. انقلاب اسلامي و نظام مبعوث آن با تأکيد بر همين عناصر عزتبخش، هويتآفرين و قدرتبخش، بالنده و پوينده در مقابل سلطهگريهاي قدرتهاي شيطاني ايستادگي نموده است. "آندره گلوکمان" فيلسوف معاصر فرانسوي در مقالهاي در مجله "نوول اسيرواتور" مورخ ژوئن 1979 به گونه بسيار زيبايي سقوط شاه و نقش تاريخساز شهادت در پيروزي انقلاب اسلامي را مورد توجه قرار داده است:«... برخلاف باور عمومي، قدرت برتر از لوله تفنگ بيرون نميآيد، بلکه اين قدرت به کسي تعلق دارد که براي کشته شدن [در راه خدا] آماده باشد» (هويدا، ؟؟؟؟؟؟، ص110).